نفهمی و نادانی سه نوع است : یکی آنکه انسان هیچ نداند ، دوم آنکه آنچه را که لازم است نداند ، و سوم آنکه آنچه را نباید بداند ، بداند .
دوکلوس
" تمام حقایق سه مرحله را پشت سرگذاشتهاند: اول، مورد تمسخر واقع شدهاند. دوم، به شدت با آنها مخالفت شده است. سوم، به عنوان یک چیز بدیهی پذیرفته شدهاند!! "
***
"ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم"
(شوپنهاور)
چقدر مفهوم خوشبختی در زمان ها و مکان ها و موقعیت های مختلف متغیر است...
داشتم فکر می کردم چه خوشبخت اند آنهایی که الان، در این ساعت بدون درد خوابیده اند ...
چه خوشبخت اند آنهایی که تا سر روی بالش می گذارند، خوابشان می برد و تا صبح هیچ نمی فهمند، هیچ...
حتی اگر صبحی مصیبت بار را آغاز کنند ...
گاهی آنقدر تنها می شوی که دیوارهای ضخیم تنهایی را در اطراف خودت حس می کنی. انگار درون یک سلول انفرادی، زندانی شده ای، تنهای تنها. همهٔ کسانی که روزی در کنارت بودند، دوستت می داشتند، دوستشان می داشتی، همراهت و مایه دلگرمی ات بودند حالا پشت آن دیوارها هستند ...
یکی ازحسن های تنهایی این است که ترا متکی به خود می کند؛ می دانی که دیگر کسی را نداری، خودت هستی و خدای خودت، و همه ترا پشت سر گذاشته اند، همه ...
از هر چه تعلق، رها می شوی و سبکبار و آزاد روبروی خودت می نشینی
شاید به همین علت است که تنهایی همیشه برایم جاذبه داشته اما انکار نمی کنم که تنهایی آغشته به غم است؛ تنهایی غمگین است هر چند غم حاصل از تنهایی غمی شیرین است...