در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

کافکا در ساحل

هر کدام از ما چیزی را که برایش با ارزش بوده از دست می دهد. موقعیت های از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی توانیم دوباره به دست بیاوریم. این بخشی از آن چیزیست که معنی اش زنده بودن است. اما درون سرمان- حداقل به تصور من آنجاست- اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه می داریم. اتاقی شبیه قفسه های توی این کتابخانه. و برای درک عملکرد قلبمان باید مدام کارت های مرجع جدید درست کنیم. باید هر چند وقت یک بار چیزها را گردآوری کنیم، آن ها را هوا بدهیم، آب گلدان ها را عوض کنیم. به عبارت دیگر، تو برای ابد در کتابخانه ی خصوصی خودت زندگی می کنی  ...

پرنده ای را نشسته بر شاخه ای نازک تصور کن. شاخه در باد تاب می خورد و هر بار این اتفاق می افتد حوزه ی دید پرنده تغییر می کند. می دانی منظورم چیست؟ ...


بر اساس تجربه خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی می کند چیزی را به دست بیاورد، نمی تواند و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار می کند، معمولاً گرفتار همان می شود ...

 

کافکا در ساحل/ هاروکی موراکامی (ترجمه گیتا گرکانی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد