در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

آزردگی را روی شن ها بنویس و مهربانی را روی سنگ !

 دو دوست با پای پیاده  از جاده ای در بیابان عبور می کردند که سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند و یکی از آن دو به صورت دیگری سیلی محکمی زد. دوستی که سیلی خورده بود بر روی شن های بیابان نوشت :
امروز بهترین دوستم به من سیلی زد...
سپس به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.چون خیلی خسته بودند تصمیم گرفتند که همانجا مدتی در کنار برکه ای به استراحت بپردازند که ناگهان پای آن که سیلی خورده بود لغزید و به برکه افتاد. دوستش دستش را گرفت و نجاتش داد.  او بر روی صخره ای که در کنار برکه بود این جمله را حک کرد:
امروز بهترین دوستم مرا از مرگ نجات داد...
 دوستش پرسید چرا وقتی سیلی خوردی آن جمله را روی شنها نوشتی و الان این جمله را روی سنگ حک کردی ؟
او جواب داد باید آزردگی را روی شنها نوشت تا بادهای بخشش آن را با خود ببرند ولی مهربانی ها را باید روی سنگ حک کرد تا هیچ بادی نتواند آنرا به فراموشی بسپارد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد