-
در صحبت مولانا ...
دوشنبه 6 فروردین 1403 17:24
شبلی طعام خلیفه را در کوی برای سگان میانداخت گفتند اگر خلیفه بفهمد روزگارت سیاه است ؛ گفت سخن مگوی و نام مبر که اگر سگان دریابند طعام از کدام مطبخ آمده است لب نخواهند زد! "در صحبت مولانا" / حسین الهى قمشهای / انتشارات سخن
-
شعر می بافم!
دوشنبه 28 اسفند 1402 14:25
واژه هایی درهم قطعه هایی از غم درد و زخم و مرهم رنج و شادی با هم شعر می بافم! دشت ها و بیشه ها فکرها، اندیشه ها تیشه ها، ریشه ها ! ریشه های سست و محکم شعر می بافم! ترس و حزن و آرزو بغض پنهان در گلو قهر و وصل و گفتگو عشق و نفرت در هم شعر می بافم! سرخوشانه، شادمان با نخ رنگین کمان رشته های آذرخشی بی امان آب و آتش با هم...
-
این نیمه شب برفی ...
جمعه 13 بهمن 1402 03:54
چه شوری در دلم می ریزد این نیمه شب برفی ... شادی کودکانهای سراسر وجودم را در بر گرفته است؛مرتب سمت پنجره می روم ، نیمی از پرده را کنار می زنم و چشم می دوزم به دانه های رقصان برف که فضا را به تسخیر خود در آورده اند؛ تلألو نقره فام این بارش نرم شبانگاهی زیر نور چراغهای حیاط ،به جانم شور و شوق زاید الوصفی می بخشد ... چه...
-
سیاهتر از سیاهی
یکشنبه 1 بهمن 1402 16:17
دشمن هرگز توی بوقِ صادقبوقی پنهان نمیشود؛ دشمن هرگز در فنجان قهوهی کافیشاپها حل نمیشود؛ دشمن هرگز به طُرهی گیسوان دختران شهر نمیآویزد؛ دشمن غبار است، غباری خاکستری که از آتشِ جهل بر میخیزد و خزنده و مخفی مینشیند روی قشر خاکستری مغز و سلولهای مغز. از آنپس همهچیز را یا سیاه میبیند یا سفید؛ یا حق میبیند یا...
-
آیا حس زیبایی شناسی ما ایرانی ها مختل شده است ؟!
جمعه 15 دی 1402 11:34
گاهی فکر می کنم حس زیبایی شناسی ما ایرانی ها مختل شده است؛ این، از وضع چهره ها و ظواهر برخی هموطنان، تا حد زیادی پیداست. از خودم می پرسم آیا واقعاً این تغییراتی که عدهای در سر و صورت و بدن خود می دهند زیباست؟! مثلاً ابروهایی که در صورت بعضی خانم ها طراحی یا کاشته یا هر کار دیگری( که اسمش را نمی دانم) می شود آیا...
-
من آقای گاو هستم!
جمعه 3 آذر 1402 20:50
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه کار می کردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم. از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند....
-
طعم پیتزا با برف!
شنبه 13 آبان 1402 18:24
جایی خواندم که خواندن کتابهای بوبن درست مثل خوردن غذایی لذیذ است که باید آرام آرام این کار را انجام دهید تا ذرهای از طعمهای خوشمزه را از دست ندهید. این واقعاً توصیه درستی است. کتاب «قاتلی به پاکی برف» اثر کریستین بوبن را می خوانم نه، نمی خوانم بلکه مزه مزه می کنم و جلو می روم. شگفت آور این است که برای بار دوم این...
-
دلم گرفته ...
شنبه 1 مهر 1402 03:18
دلم گرفته ... دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز، نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش، نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست، نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر می کنم که این ترنم موزون حُزن تا به ابد شنیده خواهد شد ... سهراب سپهری
-
آه از این نیمه شب های دلگیر
پنجشنبه 30 شهریور 1402 02:03
...
-
یک شاخه گل از باغ دوردست
شنبه 11 شهریور 1402 11:59
توانگر زادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو بکار برده، به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به...
-
مروارید ستاره را به گردن بیاویز
پنجشنبه 26 مرداد 1402 17:23
روز خوشی برایم آرزو میکنی یا منظورت این است که امروز روز خوشی است چه من بخواهم و چه نخواهم؟! یا این که امروز حالت خوش است؟ یا این که روزی است که میشود در آن خوش بود؟! ... اگر خیلی از ماها به خوردن و نشاط و ترانه خواندن بیشتر بها میدادیم تا اندوختن پول و طلا، آن وقت دنیای ما شادتر از اینها بود ... ستاره بسیار...
-
در تمام عمرم ، هیچکس اینقدر زیبا با من قهر نکرد!
شنبه 21 مرداد 1402 13:18
دخترکی خردسال کنارم نشسته بود؛ ساکت و خاموش و مغموم. کودکان را دوست دارم چون خودشان هستند بی هیچ نقش و رنگ و نیرنگی، خالص و صادق و بی تکلف ... چه می شد اگر که آدمی هیچگاه بزرگ نمی شد و همیشه کودک می ماند؟! موهای پریشانش نیمی از صورت او را پوشانده بود و چشمان درشتش از زیر هاله ای طلایی از گیسویش به من زل زده بود؛ کمی...
-
یک شاخه گل از باغ دوردست
چهارشنبه 11 مرداد 1402 10:51
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچکس در بین ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه! مگوی اندُه خویش با دشمنان که «لاحَول» گویند شادی کنان گلستان سعدی
-
باده خونین ...
چهارشنبه 4 مرداد 1402 15:19
خون می چکد از جام ها جای شراب ناب شمشیرها بیتاب جان می دهد از تشنگی ساقی کنار آب
-
دلیری جان و دلبری قلم
شنبه 17 تیر 1402 09:24
نوشتن، آن روی سکۀ اندیشیدن است و اندیشیدن، یعنی روی پای خود ایستادن، و فقط آدمهای بالغ میتوانند روی پای خود بایستند. پس نویسندگی، در رهن بلوغ فکری و روحی است و هیچ کس در کلاسهای نگارش و ویرایش، بالغ نمیشود. آداب و قواعد نویسندگی، اصل نوشتن را به کسی نمیآموزد. نوشتن بدون اندیشیدن، مثل شنا کردن در ساحل است. برای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 تیر 1402 13:23
-
از زیباترین شعرهایی که خوانده ام
جمعه 16 تیر 1402 12:04
مشخص نیست نه جای زخم هایت نه آنان که زخمت زده اند به برکه ها می مانی عزیزم و هر سنگ که زخمی ات می کند در تو آرام می شود زخم ها زیباترت کرده اند چون برکه ها که با سنگهای خوابیده در بسترشان زیباترند ... بادها کجا می میرند / حسن آذری
-
یک شاخه گل از باغ دوردست
چهارشنبه 31 خرداد 1402 09:15
عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی؛ صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی، بسیار از این فاضلتر بودی! اندرون از طعام خالی دار / تا درو نور معرفت بینی تهی از حکمتی به علت آن / که پری از طعام تا بینی گلستان سعدی
-
انتظار لذتبخش
جمعه 19 خرداد 1402 14:13
نصف لذت هرچیز، انتظاری است که برایش میکشی؛ ممکن است خیلی چیزها را به دست نیاوری امّا میتوانی از انتظار کشیدن برایشان، لذت ببری! خانم لیند میگوید آدم خوشبخت کسی است که انتظارِ هیچ چیز را نمیکشد؛ چون در این صورت هرگز ناامید نمیشود امّا به نظر من انتظار نکشیدن بدتر از ناامید شدن است. آن شرلی/ مونتگومری
-
شلغم پخته مرغ بریان است!
سهشنبه 16 خرداد 1402 15:52
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم عریان مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ؛ یکی را دیدم که پای نداشت! شکر نعمت حق تعالی بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ تره بر خوان است وان که را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته...
-
آن سوی مرگ ...
چهارشنبه 10 خرداد 1402 22:47
چیزی نمانده تا کتاب آن سوی مرگ (جمال صادقی) را تمام کنم اما خودم هم شبیه کسی شده ام که از آن سوی مرگ برگشته است! هر چند که تجربه کوتاه و شیرینی از این دست دارم و آرزوی تکرار آن را ... این کتاب تکان دهنده، حاصل مصاحبه نویسنده با سه تن از افرادی است که دچار مرگ موقت شده و سپس به زندگی برگشته اند و به نوعی روایت مستندی...
-
بهار گمشده
چهارشنبه 9 فروردین 1402 01:50
گلهای مصنوعی به چالش کشیده اند شقایق های تازۀ دشت را و شکوفه های کاغذی به غنچۀ گل سرخ فخر می فروشند در بهاری گمشده ...
-
از زیباترین شعرهایی که خوانده ام
یکشنبه 6 فروردین 1402 01:13
فکر را پر بدهید و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر فکر باید بپرد, برسد تا سر کوه تردید و ببیند که میان افق باورها کفر و ایمان چه به هم نزدیکند فکر اگر پر بکشد جای این توپ و تفنگ این همه جنگ سینه ها دشت محبت گردد دستها مزرع گل های قشنگ فکر اگر پر بکشد هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست همه پاکیم و رها ... نیما یوشیج
-
تلاقی دو بهار
جمعه 4 فروردین 1402 01:32
خوب که در احوال خودم دقت می کنم می بینم من عموما پدیده های عدمی را بیشتر از پدیده های وجودی (ثبوتی؟) دوست دارم! مثلاً تاریکی را بیشتر از روشنایی دوست دارم؛ سکوت را بیشتر از صدا؛ گرسنگی را بیشتر از سیری، تنهایی را بیشتر از جمع و بالاخره مرگ را بیشتر از زندگی ! علتش را دقیقا نمی دانم فقط می دانم که در فضای خلأ و عدم،...
-
از زیباترین شعرهایی که خوانده ام
سهشنبه 23 اسفند 1401 16:44
من مسلمانم! قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه، مهرم نور دشت سجاده ی من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست همه ذرات وجودم متبلور شده است من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو من نمازم را پی تکبیرة الاحرام علف می خوانم پی قد قامت موج...
-
آخرین دستورالعمل شیخ!
یکشنبه 14 اسفند 1401 18:30
شیخ کاظم صدیقی خواستار اشک ریختن در خلوت به منظور حل مشکلات کشور از طریق دعا شده است! این پیشنهاد از طرف هرکس دیگری که مطرح شده بود، قابل پذیرش نبود، اما چون از طرف آقای صدیقی مطرح شده، کاملاً پذیرفتنی است؛ چون هر وقت تصویر یا صدایی از او پخش شده، مشغول عجز و لابه و گریه و زاری بوده است. فقط اگر وی مشخص کند که لابهها...
-
مداد رنگی هایم کو؟!
جمعه 12 اسفند 1401 14:40
آسمان خاکستریست دریا سفید و زمین، سیاه خدایا تو هم مداد رنگی هایت را گم کرده ای؟!
-
شاعر شوربخت!
چهارشنبه 3 اسفند 1401 16:04
میگویند "شاعر کسی است که واژه ها را به هم پیوند میزند" ولی اینگونه نیست، شاعرکسی است که واژهها او را کم و بیش به هم پیوند میزنند اگر بخت یار او باشد! اگر شوربخت باشد اما واژهها او را از هم می گسلند . . . اریش فرید
-
از زیباترین شعرهایی که خوانده ام
چهارشنبه 26 بهمن 1401 19:45
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد همدوش مرغ دولت و هم عرصهٔ هماست سالک نخواسته است ز گمگشته رهبری عاقل نکرده است ز دیوانه بازخواست گر لاغری تو، جرم شبان تو نیست هیچ زیرا که وقت خواب تو در موسم چراست! جان را بلند دار که این است برتری پستی نه از زمین و...
-
آدم برفی
یکشنبه 23 بهمن 1401 16:03
برف می بارد و شوری کودکانه تمام وجودم را در برمی گیرد. همیشه بارش برف، روحیه ام را شاد می کند؛ یک خوشحالی بی جهت ! درخت کاجی که در چشم انداز روبرویم قرار دارد لباس سپید زیبایی به تن کرده و چشم در چشم پنجره ایستاده و دلربایی می کند؛ شاخه هایش، گاه با موسیقی نسیم، برف افشانی کرده و غوغائی در دلم به پا می کند؛ دلم می...