در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

ماهی نقره ای

زمانی در دریاچه ی آبی ماهی می گرفتم

ماهی نقره ای زیبایی به قلاب گیر کرد

به من گفت : " مرا آزاد کن تا آرزویت را بر آورده کنم.

آیا می خواهی شاه شوی؟

قصر پُر از طلا می خواهی ؟؟ "

گفتم : " آره "  و ولش کردم توی دریا

او شناکنان دور شد و به سادگیم خندید

و آرزوهایم را توی گوش دریا پچ پچ کرد

امروز همان ماهی را دوباره گرفتم

همان ماهی زیبا و نقره ای را

باز هم به من قول داد که اگر آزادش کنم ....

من به یکی از آرزوهایم رسیدم ،

چقدر ماهی خوشمزه ای بود!


شل سیلور استاین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد