با باران اشک دیگری
باغچه ات را آبیاری نکن!
سبز نمی شود
اگر سبز شود، شکوفه نمی کند
اگر شکوفه کند میوه نمی دهد
اگر میوه دهد،نارس فرو می ریزد
اگر میوه اش رسیده شود، در سبد تو جای نمی گیرد
هزار چرخ در آسمان می زند
تا در سبد کسی فرود آید
که اشک چشمش باغچه ات را آبیاری کرده است!
خواستم به مناسبت روز پدر، از ویژگی های خاص پدرم بنویسم اما هرچه فکر کردم، چیزی به ذهنم نرسید. البته پدرم ویژگی های رفتاری زیادی دارد ولی آن ویژگی ها مناسب بیان در چنین روزی نیست؛ مثلاً پدرم با رعایت اصول بهداشتی بشدت بیگانه است! یا از نظر تبعیض بین دختر و پسر، فکر می کنم در کل دنیا رکورددار باشد طوری که اگر من و برادرم هر دو مقابلش بایستیم مرا اصلاً نمی بیند و صدایم را نمی شنود و اعتنایی به من نمی کند!
البته یک چیز خوبی می شود در مورد پدرم گفت و آن اینکه رفتار کودکانه ای دارد و کودک درونش به شدت فعال است و از چیزهایی که معمولاً کودکان را شاد می کند، به وجد می آید.
مثلاً هر وقت بحث مان می شود سرش را پایین می اندازد، گوشه ای مینشیند و گاه گاهی زیر چشمی به من نگاه می کند تا ببیند آیا حرکتی از روی آشتی میکنم یا حرفی برای شکستن سکوت می زنم یا نه! بعد اگر چنین حرکتی کردم نمی تواند خوشحالی اش را پنهان کند و آنوقت مرا هم کودک می پندارد و شکلات و کلوچه یا آدامسی به من جایزه می دهد! ( البته اگر برادرم حضور نداشته باشد! )
وقتی صدای بازیگر سریال به گوشم خورد که خطاب به دیگری می گفت «چرا گلت را شکستی؟» درحال ظرف شستن بودم؛ با شنیدن این جمله، ناخودآگاه به سمت تلویزیون برگشتم و به صفحه اش چشم دوختم؛ چون همیشه واژه هایی نظیر گل، درخت، دریا، باغ، رودخانه، دشت و آبشار نظر مرا به خودش جلب می کند به عبارتی از نظر من اینها کلیدواژه های اصلی زندگی هستند بی هیچ اغراقی؛ اما هر چه نگاه کردم شاخه گل یا دسته گل شکسته ای روی صفحه تلویزیون ندیدم؛
از دیالوگ های بعدی سریال که مثلاً سربازان به فرمانده «گربان» خطاب می کردند(به جای قربان) یا آن دیگری که به جای قانون می گفت: «گانون» ، فهمیدم که دوبلور های آن سریال کره ای، جمیعا از هموطنان ترک زبان هستند و منظور از گل شکسته هم قول شکسته است! و در واقع جمله این بود: چرا قولت را شکستی.
این قضیه مرا به یاد خاطره ای در اوایل زمان دانشجویی ام انداخت . آن زمان برای اولین بار با دنیای لهجه ها و قومیت ها آشنا می شدم. تا آن زمان هیچ سر و کاری با ترک زبان ها نداشتم، نه همسایه ای، نه آشنایی، نه رفت و آمد خانوادگی و ...
حداکثر آشنایی خانواده ما با هموطنان ترک در حدیکی دو نفرمغازه دار اطراف ما بود که آنهم چون خرید برعهده بچه های خانواده نبود، ما فقط در این حد می دانستیم که آنها لهجه غلیظی دارند ولی اینکه قاف را گاف و یا کاف را چ تلفظ می کنند واقعاً خبر نداشتیم.
ترم اول دانشگاه، اولین دوست صمیمی که پیدا کردم، یک ترک تمام عیار بود که اتفاقا دختر بسیار خوب و دوست داشتنی و صبوری بود.
اولین کلمه عجیب ( از نظر من البته عجیب) که از زبان او شنیدم «گوری» بود، بلافاصله پرسیدم:
- گوری دیگه چیه ؟
- گوری؟ خب، همونیه که توش چایی دم می کنند دیگه ...
- منظورت قوریه؟
- آهان همون ...
- پس چرا میگی گوری؟ بگو قوری خب!
مظلومانه نگاهی به من کرد و چیزی نگفت اما من دست بردار نبودم ...
- چرا به جای قوری گفتی گوری؟!
- خب، نمی تونم بگمگوری!
- من کی گفتم بگو گوری؟ گفتم بگو قوری!
- آخه تلفظش سخته ...
- ولی به نظر من تلفظ گوری سخت تره تا قوری!
- نه، گوری سخت تره ...
- خب، منم همینو میگم دیگه!
- نه، منظورم اینه که گوری سخت تره تا گوری!!
گیج شده بودم، نمی دانستم بالاخره از دید او کدامیک سخت تر است؟!
بعد که با هوش سرشارم(!) فهمیدم منظورش از گوری اول در جمله فوق، همان قوری است و او واقعاً نمیتواند آن را تلفظ کند، از او پرسیدم دکتر رفته یانه؟!
چون تصور می کردم حنجره اش مشکل دارد و به هیچ وجه باور نمی کردم کسی اصلاً نتواند قاف را تلفظ کند.
هرگز یادم نمی رود که چقدر آن روز دوست بیچاره ام را شکنجه کردم تا بتواند قوری را درست تلفظ کند. به او گفتم :
چشمات رو ببند، به حنجره ات فشار بیار و بگو: قو ... ری؛
طفلکی چشمانش را بست و با چهره در هم شکسته (از شدت فشار)، گفت: گو ...ری !
گفتم: نه نشد دیگه، اصلا بگو « ق » ... فقط بگو «ق» ...
نهایتاً با تمام فشاری که به حنجره و تارهای صوتی اش وارد کرد، به جای حرف قاف، فقط چیزی شبیه یک سرفه کوچک از گلویش خارج شد!
وقتی یاد این خاطره می افتم از خودم خجالت می کشم که چطور از روی نادانی، آن دوست صبور را آنهمه اذیت کردم.
اما هنوز از نظر علمی و تحقیقی، برایم جای سوال است که آیا واقعاً جغرافیا تا این اندازه می تواند بر ساختار بدن انسان اثر بگذارد؟!
مثلاً فاصله تهران تا شمال خیلی کم است اما نوزادی که آنجا به دنیا می آید و بزرگ می شود، بینی بزرگ و کشیده دارد اما دیگری که در تهران به دنیا می آید و رشد و نمو می کند، بینی کوچک.
یا مثلاً همکاری دارم که از پدر و مادر ترک به دنیا آمده اما خودش از ابتدای طفولیت در تهران بزرگ شده و قاف را درست مثل ما تلفظ می کند.
آیا کسی پاسخ این سوال ها را می داند؟