در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

یک شاخه گل از باغ دوردست


یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز؛ شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه ی شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته؛  پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای (دو رکعت نماز) برای یگانه بگزارد؟ چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند! گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به ازآن که در پوستین خلق افتی!


گلستان سعدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد