دیروز بهشت زهرا بودم، نمی دونم چرا، فضای آرامستانها به من آرامش میده. به هر آرامستانی که تا به حال رفتم، همین احساس رو داشتم؛ درست مثل اینه که وارد یه پارک با فضای مفرح میشم و اصلأ دلم نمیخواد از اونجا بیرون بیام. شاید من با مرده ها بهتر می توانم تعامل برقرار کنم تا زنده ها!
برای نماز ظهر و عصر که وارد نمازخانه بهشت زهرا شدم ناخودآگاه به سمت قسمت چادرها رفتم؛ چادری سر کردم و به نماز ایستادم درحالیکه عموماً بدون چادر و حتی گاهی با حجاب حداقلی (توی خونه ) نماز می خونم. راستش حکم با حجاب بودن در مقابل خدا برایم غیر قابل هضم است.
وقتی چادر سر کردم حس خیلی خوبی به من دست داد، انگار حریم امنی اطرافم تشکیل شد، انگار مثل لاک پشت ،داخل لاک خودم فرو رفتم! و از این در خود بودن لذت می بردم و احساس امنیت می کردم.
فکر میکنم این ویژگی آدم های درونگرا باشه که دوست دارند یه دیواری، یه حریمی پیرامون شون باشه. هرچند که در درونگرا یا برونگرا بودن من بین اطرافیان و دوستان اختلاف نظر هست ولی نظر خودم اینه که جنبه درونگرایی در من قویتره و از خلوت و تنهایی بیشتر از جمع و شلوغی لذت می برم؛ درهر جمعی که قرار میگیرم تنهایی مثل یک مغناطیس قوی منو به سمت خودش می کشونه و من از ته دل آرزو می کنم زودتر اون جمع تموم بشه و من به پیله تنهایی خودم برگردم و در لاک خودم فرو برم.
با چادرحس کردم خودم را بیشتر قبول دارم یا بیشتر دوست دارم یا از خودم بیشتر رضایت دارم یا چیزی شبیه این ...
دچار فقر کلماتم ...
سلام
حسی مشترک..
خوبه که روزها و رازها را
میهمان لحظه ها تان هستیم
سلامت و برقرار باشید.
سلام
«حس مشترک» در مورد حضور در آرامستان ها؟ یا فرو رفتن در خود؟ یا ...
امیدوارم میزبان خوبی باشم. ممنون
دیکته روان نویسی شما رو تصحیح کردم دوسه تایی غلط داشتین
بند اول خط آخر : می توانم درست نیست باید می گفتین میتونم
بند دوم خط اول: نمازخونه درسته نه نمازخانه
بند چهارم : پیرامون رسمیه. دور و بر درست تره
۱۷ شدین بازم بد نبود
ملا لغتی یا مُلّانُقَطی؟!
براساس ویکی پدیا مُلّانُقَطی درسته و در تداول عامه غلط تلفظ می شه