در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

فاصله میان شکفتگی و آشفتگی، یک آغوش است!

ما دوست داریم که به دیگری نزدیک شویم اما نزدیکی به دیگری ما را به وحشت می‌اندازد. «پارادوکس نزدیکی»، شوق به نزدیکی در عین هراس از آن است؛ اما چرا نزدیکی هراس‌آور است؟
نزدیکی، راه دادن دیگری به حریم خلوت خود است؛ نیمه پنهان و خجول ما از پستوهای تاریک و تو در توی وجودمان بیرون می‌خزد و شرمگینانه در برابر آینه نگاه دیگری عریان می‌ایستد. ما غالباً نیمه پنهان‌مان را جز در تاریکی نمی‌بینیم- مثل فیل مولانا که در دل تاریکخانه نشسته است و جز به کف دست دیده نمی‌شود اما محرمیت در دل تاریکخانه روان ما شمع روشن می‌کند، و ما در پرتو آن یکباره موجود غریبه‌ای را می‌بینیم که خود ماست.
اما فقط این نیست. وقتی که برهنه در برابر دیگری تمام قامت می‌ایستیم، نگاه او ما را با تمام کژی‌ها و زشتی‌های پنهان‌مان می‌بیند. «من بی‌نقاب» ما در برابر نگاه دیگری پا به پا می‌شود و نگران است که مبادا او من را در عریانی آسیب‌پذیرم ببیند اما نخواهد. 
محرمیت، یعنی عمیق‌ترین سطح نزدیکی، وقتی دست می‌دهد که تو من را در برهنگی‌ام- یعنی بی‌نقاب و آسیب‌پذیر- ببینی، و بخواهی؛هیچ‌چیز به اندازه این پذیرفتگی به ما امنیت و آرامش نمی‌بخشد. و در مقابل، هیچ‌چیز ما را چنان ویران نمی‌کند که دیگری ما را در عریانی‌مان ببیند اما نخواهد. فاصله میان شکفتگی و آشفتگی یک آغوش است!
دکتر آرش نراقی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد