دلم میخواهد
مثلث برمودایی باشد در اطلس وجودم،
که من هر شب در آن گم شوم
و هر صبح
از جزیره ناشناخته ای سر برآورم
و هیچگاه
تکه های شکسته وجود قبلی ام
پیدا نشود!
دلم می خواهد
در آن جزیره دوردست
تنها من باشم و انبوه گل های وحشی
و آسمانی شفاف
و نسیمی عطر آگین
و صدای امواج و زمزمه مرغان دریایی
و بوته های تمشک که مرا به مهمانی خود می خوانند
و آرامشی شگرف ...