ما
گاهی رابطهای را قطع میکنیم برای آنکه از پایان یافتن آن نگرانیم. «قطع
رابطه» غالباً ترفندی است برای بازگرداندن دیگری- نوعی فشار ناشی از خلاء
است. یعنی فرد احساس میکند که فاصله میان او و محبوبش دهان گشوده است و
مهار رابطه از دستش میگریزد- از این رو یکباره فضای رابطه را از حضور خود
خالی میکند، تا فشار خلاء ناشی از غیبتاش محبوب را به سوی او بمکد. «قطع
رابطه» نوعی عشقورزی خشونتبار است: نوعی زورآزمایی پنهان است برای آنکه
محبوب را به تسلیم واداریم، یا از او امتیاز بگیریم.
اما
«پایان رابطه» از جنس دیگری است. گاهی افراد رفتهرفته درمییابند که
گرههای میانشان گشودنی نیست. گویی بقای رابطه در گرو فنای آنها شده است-
انگار که باید خود را ورای توانشان چندان بکشند یا مچاله کنند تا در قالب
ناساز آن رابطه بگنجند. کشف این امتناع، رابطه را به پایان میرساند. رابطه
را اما میتوان با ملاطفت به پایان برد: میتوانیم در فضای همدلانهی گفت و
گو به هم مجال دهیم که امتناع رابطه را با هم ببینم، و با هم دریابیم که
راه به پایان رسیده است. یعنی به جای آنکه توفان غیبتِ محبوب ریشهکنمان
کند، بر شاخسار چندان برسیم که به نسیمی رها شویم.
خلاصه آنکه، به نظرم «قطع رابطه» همیشه به معنای «پایان رابطه» نیست- بلکه غالباً ترفندی (خشونتآمیز) است برای حفظ رابطه.
دکتر آرش نراقی
رابطه اگر نامشروع از نوع دوستی دختر و پسر یا زن و مرد باشد، به هر حال کثیف و خبیثانه است. پایانش پایان این کثیفی است.