حضور انبوه جمعیت
در مراسم تشییع و خاکسپاری سردار قاسم سلیمانی ظاهراً برخی محافل خاص
سیاسی را دچار نوعی اشتباه محاسبه از شرایط عمومی کشور کرده است. این محافل
میکوشند تا از حضورِ جمعیت تفسیری صرفاً سیاسی به دست دهند و وقایع را
طبق میل خود تحلیل کنند.
واقعیت این است که حضور گستردۀ مردم در مراسمی اینچنین را نمیتوان در قالبهای تنگ سیاسی گنجاند و از آن نتایج اشتباه گرفت.
معمولاً
در هر قشر و طبقۀ اجتماعی، افراد معدود و مشهوری، مرگشان سبب برانگیختن
همدردی و همدلی اجتماعی گستردهای میشود که ریشههای عمیق آن عمدتاً به
"کهن الگو" یا همان ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان بازمیگردد.
در
اینجا برای بازشکافی ویژگیهای کهن الگو که به نوبۀ خود، مفهومی پر مناقشه
هست، مجالی نیست، اما عملکرد پیچیدۀ این کهن الگو که نیروی مسلط بر
روانشناسی تودۀ ایرانی است، معمولاً اهل سیاست را گیج یا گمراه میکند.
برای
نمونه، از بین روحانیون بلندپایه، فقط خمینی و طالقانی و منتظری و تا
حدودی هاشمی رفسنجانی مرگشان سبب برانگیختی اجتماعی شد و دیگران به رغم
سابقهای کم و بیش مشابه، با چنین اقبالی مواجه نشدند.
همینطور
در بین هنرپیشگان فوت فردین و در بین خوانندگان مرگ پاشایی، جمعیت بسیار
بیشتری را نسبت به سایر همکاران و هم صنفان آنها به خیابان کشید و باعث
تعجب بسیاری از ناظران شد.
به هر حال، سردار سلیمانی نیز در
بین نظامیان از موارد منحصر به فردی بود که به دلایل بسیاری از جمله ترور
دلخراش و غیرمترقبهاش، اقشار بسیاری از جامعه را برانگیخت و به همدردی
آنها دامن زد.
این موارد منحصر به فرد را نباید در مدلهای قالبی ریخت یا آنها را به امور دیگری تعمیم داد.
برای
نمونه، در حال حاضر جملگی اهل سیاست بر این باورند که سید محمد خاتمی نفوذ
سیاسی سابق خود را در جامعه در حد وسیعی از دست داده که به نظر من هم درست
است. اما اگر خدای ناکرده در همین شرایط اتفاقی برای خاتمی بیفتد، به فرض
عدم ایجاد محدودیتهای امنیتی، چنان سیلی از جمعیت در خیابانهای پایتخت و
دیگر استانها به راه میافتد که در تاریخ ایران به سختی نظیری برای آن
قابل تصور خواهد بود.
چنین اتفاقی طبعاً بسیاری از ناظران
سیاسی را حیران خواهد کرد و به احتمال زیاد سبب اغوا و گمراهی اصلاحطلبان
نیز خواهد شد! اما این کهن الگوی ایرانی است که در موارد خاص چنین
شگفتیهایی را میآفریند و جهت سیاسی هم ندارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad