در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

خشونت سکوت!

دیگری که سکوت می‌کند، حرف‌های درونِ تو دو برابر می‌شود. حالا تو به جای او هم با خودت و به خودت حرف می‌زنی. دیگری که سکوت می‌کند، از خودت می‌پرسی «اکنون چه فکری می‌کند؟» «از دستم عصبانی است؟»

 «فکر می‌کند احمقم؟» «فکر می‌کند اشتباه کرده‌ام؟» 

«فکر می‌کند آدمِ کم‌ارزشی هستم که حتی نمی‌خواهد با من حرف بزند؟» و ... 

این‌ها فقط بعضی از فکرهایی هستند که می‌آیند تا آن فضای خالی را پُر کنند. بسیاری از ما این فضای خالی را با همین حدس‌های ترس‌‌آلود، با فرافکنیِ نگرانی‌ها و با احساساتِ شرم‌آلودمان پر می‌کنیم. سکوتِ دیگری، مخصوصاً یک دیگریِ مهم یا دیگری‌ای که با او در تعاملیم امّا از قضاوتش در مورد خودمان باخبر نیستیم، گاه تنگنایی خفقان‌آور است، مخصوصاً اگر با نگاهی خیره و گُنگ همراه باشد. 

چنین سکوتی در کودکی برای ما خیلی خطرناک بوده. آن زمان که همه وجودمان احتیاج به دیگری است،  در این سکوت، خطرِ طرد، رها شدن، آسیب و مرگ را می‌بینیم. اگر با این سکوت روبرو بوده باشید، معنایِ خشونتِ سکوت را حتماً می‌فهمید. این سکوت گاه عمیقاً اضطراب‌آور است و ما را درگیرِ آماده‌باشِ خطری می‌کند که حتی نمی‌دانیم‌ دقیقاً چیست. امّا در بزرگسالی اغلبِ سکوت‌ها آن چیزی نیستند که ما فکر می‌کنیم. ما  دیگر آن کودکی نیستیم که نمی‌تواند بپرسد و مجبور باشد خودش آن خالی را پر کند. خیلی وقت‌ها که می‌پرسیم، می‌بینیم سکوتِ دیگری از سر ناتوانی او در گفتن است، شخصیت او اینگونه است، خودش هم دوست دارد بگوید و نمی‌تواند،حتی ما را تحسین می‌کند، به ما رشک می‌برد، ما را دوست دارد و ... 

ما دیگر آن کودکِ ترس‌خورده نیستیم. حتی اگر قضاوت مان هم بکند، مگر دنیا به آخر می‌رسد؟ گاهی فکر می‌کنم در این تنگناهای سکوت، بهترین کار این است که بگوییم: من واقعاً نمی‌دانم او به چه چیزی فکر می‌کند، و هر چیزی هم که باشد من از پسش بر می‌آیم، نمی‌میرم که!


محمود مقدسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد