چرا عشق ورزیدن این قدر برای ما مهم است؟ چرا زندگیای که در آن شخص به چیزی،
فارغ از اینکه چه باشد، عشق میورزد، برای او از زندگیای که در آن چیزی برای عشق
ورزیدن ندارد بهتر است...؟ بخشی از توضیح این امر به اهمیتِ برخورداری از غایات
نهایی نزد ما مربوط است. ما نیازمند اهدافی هستیم که به نظرمان ارزش آن را داشته
باشند که به خاطر خودشان، و نه فقط به خاطر چیزهای دیگر، به آنها دست یابیم...
باید چیزهایی در میان باشد که به خاطر خودشان برای آنها ارزش قایلایم و تعقیبشان
میکنیم...
به اعتقاد من عشق است که
این نیاز را برآورده میکند. با عشق ورزیدن به چیزهاست- به هر نحوی پدید آمده
باشد- که با چیزی بیش از انگیزشی عارضی یا یک انتخاب عامدانهی حسابشده به غایات
نهایی ملزم میشویم. عشق مبدع ارزش نهایی است. اگر عاشق هیچ چیز نبودیم، هیچ چیز
نزد ما هیچ ارزش قطعی و ذاتی نداشت. هیچ چیز در میان نبود که خود را به طریقی ملزم به پذیرش آن به مثابهی غایتی
نهایی کنیم ...
آنچه عاشق بدان عشق میورزد
این امکان را به او میدهد که منفعتی کسب کند یعنی از تهیوارگی
زندگیای که در آن چیزی برای عشق ورزیدن وجود ندارد در امان بماند.
دلایل عشق/ هری فرانکفورت
بسیار عالی