یک درخت سرو و بوته گل سرخ
تازه و سبز با هم قد کشیدند
از جوانه زدن ، از باد
از آب و از هوا
صحبت می کردند.
سرو آنقدر قد کشید
تا توانست از چیزهای تازه صحبت کند
از عقاب ، از قله کوه ها
از آسمان .
گل سرخ گریه کرد
آنقدر بلند
که صدایش به گوش سرو برسد :
" فکر می کنی خیلی بزرگ شده ای
که دیگر نمی توانی با گلها صحبت کنی ؟"
سرو گفت :" نه دلیلش این نیست
فکر می کنم تو خیلی کوچک مانده ای ."
شل سیلور استاین