در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

الفبای زندگی


"سافار" روانشناس بزرگ ایتالیایی،الفبای زندگی را این چنین بیان می کند:
A
پذیرا باشید : Accept
دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.
B
خودتان را جدا سازید: Break away
خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.
C
خلق کنید: Create
خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید و با آنها امیدها ،آرزوها ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید.
D
تصمیم بگیرید: Decide
تصمیم بگیریددر زندگی موفق باشید درآن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد.
E
کاوشگر باشید : Explore
جستجو و آزمایش کنید . دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادریدچیزهای زیادی را ارائه دهید. هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را
بیشتر می شناسید.
F
ببخشید : Forgive
ببخشید و فراموش کنید.کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.
G
رشد کنید: Grow
عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و سد راه شما برای رسیدن به اهدافتان شوند.
H
امیدوار باشید: Hope
به بهترین چیزها امید داشته باشید وهرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیراست،البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید.
I
نادیده بگیرید: Ignore
امواج منفی را نادیده بگیرید.روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته رابخاطربسپارید.پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده خواهد بود.
J
سفر کنید: Journey
به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن ، امکانات جدید را آزمایش کنید .سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید ، بدین صورت رشد خواهید کردو احساس زنده بودن می کنید.
K
بدانید: Know
بدانید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد .همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.
L
دوست بدارید: Love
اجازه دهید که عشق به جای نفرت،قلبتان را پر کند.زمانی که نفرت در قلب شماساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد ، اما موقعی که عشق درقلبتان ساکن است ،تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد.
M
مدیر باشید: Manage
بر زمان مدیریت داشته باشید ، تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد .
استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید.
N
توجه کنید: Notice
هرگز افراد فقیر، ناامید، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ نکنید.
O
باز کنید: Open
چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیباییهایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید ،حتی در سخت ترین و بدترین شرایط ، چیزهای زیادی برای سپاسگزاری وجود دارد.
P
بازی و تفریح کنید: Play
فراموش نکنید که در زندگیتان تفریح و سرگرمی داشته باشید .بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع ، مفهومی ندارد.
Q
سوال کنید: Question
چیزهایی را که نمی دانید بپرسید ، زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کره خاکی آمده اید
R
آرامش داشته باشید: Relax
اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد.
S
سهیم شوید: Share
استعدادها ، مهارتها ، دانش و توانائیهایتان را با دیگران تقسیم کنید ، زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد.
T
تلاش کنید: Try
حتی زمانی که رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسند تلاشتان را بکنید . با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهر و خبره می شوید.
U
استفاده کنید : Use
از استعدادها و توانایی هایتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید . استعدادهایی که تلف شوند, ارزشی ندارند.استفاده صحیح از استعدادها وتواناییهایتان برای شما پاداش های غیرمنتظره ای به دنبال دارد
V
احترام بگذارید: Value
برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند ، ارزش قایل شویدو هر کاری که از دستتان بر می آید برای آنها انجام دهید.
W
خواستن : Want
خواسته های خود را به کائنات بیان نمایید و منتظر وقوع آنها در زمان مناسب باشید.
X
اشعه ایکس: X-Ray
با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلب های انسانهای اطراف خود بنگرید در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید.
Y
اجازه دهید: Yield
اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود. اگر شما در راه درستی حرکت کنید،درانتها خوشبختی را خواهید یافت .
Z
تمرکز کنید: Zoom
زمانی که خاطرات تلخ ، ذهنتان را پر کرده است ، روی چیزهای شاد
تمرکز کنید ...


مدرسه زندگی
lifeschool @

دین ما را پرسش‌های ما می‌سازد!

پردۀ اول:
جوان از کشیش پرسید: من می‌توانم در حالی که دعا می‌خوانم، سیگار بکشم؟ کشیش گفت: نه.

پردۀ دوم:
جوان از کشیش پرسید: من می‌توانم در حالی که سیگار می‌کشم، دعا هم بخوانم؟ کشیش گفت: بله فرزندم. خدا را در هیچ حالی نباید فراموش کرد.

نتیجه:
دین ما را پرسش‌های ما می‌سازد!

رضا بابایی

قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد !

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم
من زنده ام

و زندگی ارزش رفتن دارد
آن قدر می رو م تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد می آورد
اما من همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها می کنم

و به آینده نامعلوم نمی اندیشم
ولی این را می دانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد
اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد!
این ما هستیم که نباید با او بیفتیم ...!


" سافار"/ روانشناس ایتالیایی

رونمایی کشتی قرآن مطلا در کنارفقر و فحشا !!

بعد از اعتراض عمومی نسبت به رونمایی کشتی قرآن مطلا در قم برخی بزرگواران نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و توضیحاتی منتشر کرده اند از این قبیل که این اثر هنری کلا هفتاد کیلو وزن داشته و در ساخت آن کلا صد و چهل گرم طلا به کار رفته است!
در ابتدا احساس نمی‌کردم این واکنش‌ها پاسخی نیاز داشته باشد و آن را نوعی تکمیل اطلاعات و توجیه حاشیه‌ای تلقی می‌کردم، اما پس از آن که برخی فضلای اهل عقل و فهم این شرح و توضیح را بازنشر کردند دچار حیرت و شگفتی جدی شده‌ام و دلم می‌خواهد با همین حیرت از آنان بپرسم که واقعا متوجه نشده‌اید یا دارید مزاح میفرمایید؟
مگر ایراد و اشکال این کار در میزان طلای مورد استفاده در ساخت کشتی قرآنی بوده که توضیح می‌دهید میزان طلا فلان قدر است و مگر بحث بر سر منبع تأمین مالی بوده که شرح می‌دهید خود هنرمند صاحب اثر هزینه را تأمین کرده است؟
مگر وقتی امیر مؤمنان به کارگزار خود نامه‌ای عتاب آمیز نوشت و از او به خاطر شرکت در مهمانی اشرافی گلایه کرد بحث بر سر این بود که چند بشقاب بر سر سفره بوده یا هزینه شام و ناهار از بیت المال تأمین شده؟
دوستان بزرگوار! آیا واقعا متوجه نیستید که اصل و اساس این کار محل اشکال و ایراد است؟ این که بعد از سی و نه سال انقلاب اسلامی -آن هم در شهر مقدس قم- کار به افتتاح کشتی مطلا برسد دردناک و تأثر آفرین است و با ماهیت آموزه های دینی و تفکر انقلابی تعارض دارد! مگر بحث بر سر میزان طلا یا منبع تأمین مالی بوده است؟
این پاسخ ها و توجیه ها مثل این است که کسی پایش را به سمت پدرش دراز کند و هنگامی که به خاطر بی احترامی مورد انتقاد قرار گیرد پاسخ دهد من فقط پایم را هفتاد سانتیمتر دراز کرده بودم نه هفتاد و سه سانتیمتر! یا فرض کنید کسی که جیب دیگران را زده بگوید من فقط هفتاد هزار تومان دزدیدم نه هفتاد و پنج هزار تومان!
بزرگواران! اشکال از تفکری است که حضور روحانیان و معممین بزرگوار -چه رییس جمهوری و چه امام جمعه- را به جای کوخ محرومان و کلبه خرابه مستضعفان در رونمایی کشتی مطلا روا می داند و توجیه می‌کند!
بحث بر سر رفتار و کرداری نمادین است که قرآن کریم را در ورق طلا یا صفحه نقره منحصر می‌سازد و ما را به نقش و نگار دین سرگرم می‌کند، در همان حال که از عمل به قرآن در صحنه‌های زندگی غافل هستیم.
مسأله غفلت از قرآن در عمل و مشغول شدن به آن در ظاهر است و به دلیل همین نقش نمادین اگر مثلا این رونمایی در موزه فلان مؤسسه هنری در اروپا و با حضور غیر روحانیان از مسلمانان ساکن اروپا رخ می‌داد هیچکس ایرادی نمی گرفت! اگر یک کت وشلواری کراواتی در "رم" از آن رونمایی می‌کرد خیلی فرق داشت با رونمایی آن با حضور یک عمامه به سر در "قم" و آن هم در شرایطی که میلیونها نفر از مردم مسلمان و صاحبان همین قرآن به خاطر چند میلیون تومان و چند صد هزار تومان گرفتار فقر و فحشا هستند!
من البته کاملا به نیت و قصد هنرمند محترم صاحب اثر و همه دوستان و همراهان او -که برخی را می‌شناسم و به صدق نیت و تلاش و همت شان آگاهم- اطمینان دارم اما بیایید بدبینانه قضاوت کنیم و از خود بپرسیم آیا امکان ندارد روزی کسی بیاید و از جیب خودش هزینه کند تا ما را به دست خود دچار حرکت‌ها و رفتارهایی سازد که با روح فرهنگ علوی و اساس رویکرد انقلابی منافات دارد؟
مگر در طول تاریخ شیعه و لااقل در تاریخ معاصر -از دوره مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی تا کنون- کم بوده‌اند افرادی که یا با نقشه‌های طراحی شده سفارت انگلیس یا با نیات صادقانه فردی خواسته‌اند برای مرجعیت تقلید و زعامت حوزه هدیه‌ای بیاورند و عکسی بگیرند و ... و مگر برای رنگ کردن دیوار حسینیه جماران به مرحوم امام راحل کم اصرار کردند و مگر نبود یکی از مریدان و مقلدان ثروتمند مرحوم شهید سیدمحمدباقر صدر که می‌خواست برای ایشان از پول حلال خودش خانه بخرد اما هرچه کرد ایشان نپذیرفت و تا زمان شهادت مستأجر باقی ماند؟
دوستان بزرگوار، به خدا بحث بر سر وزن طلای به کار رفته در کشتی مطلا نیست، نگرانی از مسیری است که داریم به نام دین و حوزه و انقلاب و روحانیت می‌رویم و درست در تلخ ترین شرایط روزگار انقلاب و کشور مخاطب ما را با روحانیتی روبرو ساخته که به خاطر سرقت یک گوسفند حکم به قطع انگشتان دست می‌دهد و در رونمایی کشتی مطلا شرکت می‌کند!
به خدا بحث جدی تر از صدوچهل گرم طلاست
!

   محمدرضا زائری

مرغ دریایی

 یک مرغ دریایی خردمند و شاد، در مرغزاری در کمال صحت و سلامت زندگی می‌کرد. جوجه‌ها از او، راز و رمز خرد، آرامش و صلابت در رفتارش را می‌پرسند و او قصه‌ی منازعه‌ی روزمره‌ی خود را چنین تعریف می‌کند:

یک روز در میانه‌ی نبرد و منازعه با مرغان دیگر برای تهیه‌ی غذا، این فکر به ذهنم رسید که نبرد برای چه؟ آیا این تکه‌گوشت ارزش این همه تقلا و صرف انرژی و زدوخورد را دارد؟ برای رسیدن به این قطعه‌گوشت چه قیمتی را باید بپردازم؟ آیا به ‌اندازه‌ی کافی برای هر دوی ما غذا نیست؟ آیا تا به حال هیچ مرغ دریایی از گرسنگی مرده است که ما برای به‌دست آوردن یک تکه غذا این‌گونه به جان هم افتاده‌ایم؟

در آن روز این فکر به‌ذهنم رسید که پیامدهای نبرد برای گوشت، بسیار جانکاه‌تر از ارزش و سودهای جایزه‌ی پایانی است. از این ‌رو درحالی‌که بخش اعظم تکه‌گوشت در منقارم بود، دهانم را باز کردم تا تکه‌گوشت از آن رها شود و خودم نیز به سمت بالا پرواز کردم. در اوج دیدم همچنان که تکه‌گوشت به سمت پایین می‌رود، پرنده‌ی دومی شتابان به سمت آن می‌رود تا آن را به‌چنگ آورد، اما پرنده‌ی دیگری وارد میدان کارزار شد و با پرنده‌ی دومی بر سر گوشت به چالش پرداخت و نبرد ادامه داشت، ولی من آسوده شدم.

 اما وقتی به گوشه‌ای رفتم و به تماشای رفتار مرغان دیگر نشستم، فهمیدم مرغان دریایی به تکرار رفتار خود علاقه دارند. هزاران ماهی و دیگر غذاهای دریایی در این اقیانوس بیکران وجود دارند و ما می‌دانیم که از گرسنگی نمی‌میریم و حتی به محرومیت غذایی نیز دچار نمی‌شویم. می‌دانستم برای تهیه‌ی غذای مورد نیازم، به مهارت‌های شکار خود اطمینان دارم و فرصت‌های بی‌شماری به انتظار من نشسته است. با پشت کردن به نبرد و منازعه‌های روزمره و ناخواسته، احساس کردم آزادم تا برای تفریح در بستر این اقیانوس بیکران حرکت کنم و غذای خود را بدون دغدغه و هول و ولع و اضطراب به‌دست بیاورم.

در آن هنگام فهمیدم حق انتخاب دارم که در کجا، کی و چگونه به جستجوی چیزهایی بپردازم که باعث رشد، رضایت و شادی من می‌شوند. درک حق انتخاب برای سبک زندگی‌ای که برمی‌گزینیم به من خرد زندگی را هدیه کرد و این‌که همواره برای زیستن به شیوه‌ی برتر و فراتر از آنچه دیگران به صورت تقلیدی انجام می‌دهند، حق انتخاب داریم. نبرد و منازعه، جنگ و دعوا، درگیری، اضطراب، افسردگی، دلخوری، لجاجت و غیره برای بقای ما ضرورتی ندارند. هستی، از آنچه به ما آموخته‌اند، پهناورتر و پرنعمت‌تر است. از این رو، از فردای آن روز، دیگر به هدف رقابت و منازعه و کشمکش برای به‌دست آوردن تکه‌غذایی که گردشگران و مردم برایمان پرتاب می‌کنند، یا برای بازمانده‌ی غذای دیگران پرواز نکردم، بلکه به قصد لذت بردن از نسیم و تماشای زیبایی‌ها و اتفاقات پیرامون و دیدن، شنیدن و لمس کردن آن‌ها پرواز کردم. از آن هنگام، تمرکز ذهنم فراسوی نبرد روزمره، برای تهیه‌ی غذا بود. درواقع از اسارت نگرانی برای تهیه‌ی غذا آزاد شده بودم و تازه آن وقت بود که طعم شیرین آزادگی، آرامش خیال و شاد زیستن را در لحظه‌های بی‌نظیر زندگی چشیدم.

هفت خوان موفقیت / سعید گل محمدی