فکر نمی کردم حضور شمعدانی ها باعث آزار گل های لادن شود. من فقط یکی دو تا قلمه شمعدانی کاشته بودم اما بعد از یک دوره گل دادن، با هجوم رویش آنها مواجه شدم. تا به حال نمی دانستم شمعدانی ها از طریق بذر هم تکثیر می شوند و اصلا نمی دانستم شمعدانی ها تخم دارند اما آنها به دانستن و ندانستن من کاری نداشتند بذرها را پراکندند و از هر کدام بوته ای سر زد.
لادن ها که اتفاقی نبودند و البته شمعدانی ها هم مانند مردم نمی دانستند که لادن اتفاقی نیست زیر دست و پای شمعدانی ها مچاله شدند. چقدر دلم برایشان سوخت. عکس دوم قبل از حضورشمعدانی هاست که حضورشان نه تنها شقاوت را آب نکرد که به آن دامن زد!
پی نوشت: اگر با اشعار سهراب سپهری انس و الفتی ندارید بهتر است از خیر خواندن این پست بگذرید چون احتمالا چیزی از آن سر درنمی آورید.
هزاران سلام ...
سپاس از توجه و لطف شما بانوی عالیقدر ...نوشته ها ذره ای هست نور گرفته از خورشید نگاه شما ... سپاس که قابل میدونید خواننده ی این همیشه نوآموز باشید .
سعادتمندم به این حضور دوباره ... بلاگ اسکای میزبان اولین تجربیات من بوده و همیشه اینجا رو مثل وطن دوست دارم ...
خوشحالم که خواننده ی شما هستم
ایامتون بکام
دل نازک تر از لادن ها ... عاشقی است که نگاه معشوقه اش را دزدیده اند !
سلام و درود ... اشاره ظریف و جالبی بود . سپاس
سلام بر شما
خوشحالم که بعد از یک غیبت نسبتاً طولانی به بلاگ اسکای برگشتید و با قلم توانایتان روح دوستداران شعر و ادب را جلا می دهید.
راستش تا قبل از آشنایی با آثار شما فکر می کردم ظرفیت شعر سپید به پایان رسیده و هر چه شعر خوب بوده قبلاً سروده شده ! اما اشعار شما نظرم را عوض کرد.