یکی از رویاهای من اینه که شبها خیلی زود مثلاً ساعت ۹ شب بخوابم و صبح ها خیلی زود مثلاً ساعت ۵صبح بیدارشم اما سبک زندگی امروزی و پدیده آپارتمان نشینی و سرو صدای زیاد شهرهای بزرگ مثل تهران چنین امکانی را از آدم می گیره؛
صبح زود زندگی خیلی زیباتره، همه چیز تازه و باطراوته: هوا، آسمان، زمین، خورشید، درختان، سبزه ها و ...
حتی ثانیه ها و دقایق، انگار شفاف ترند؛ اصلاً انگار زمان واقعی تره؛ ساعت ۶ صبح همون ۶ صبحه در حالیکه ساعت ۶ عصر، کمی بیشتره!!
دلم می خواد بدونم چه وقتی از شبانه روز بود که انیشتین قانون نسبیت رو کشف کرد.
صبح زود، آدم پر از انرژی و نشاطه و دیدش نسبت به زندگی کاملاً مثبت؛ البته در صورتی که سرشب خوابیده باشه. (امتحان کنید)
لحظه های صبح حس خوبی در زندگی جریان داره که وقت های دیگه اون حس وجود نداره؛ اون حس دل انگیز آدم رو بیقرار می کنه و ناخودآگاه می کشونه به سمت یه پیادهروی سحرگاهی ناب؛ و تماشای شبنم صبحگاهی روی برگ های گل، دیدن آسفالت تمیز خیابان ها، پیاده روهای خالی از موجودات دو پا، درختان و سبزه های آبیاری شده و از همه مهمتر کرکره های پایین کشیده مغازه ها و بانک ها و بنگاه ها که چشمات رو از تماشای هر گونه جلوه مادی و ظاهری زندگی پاک می کنه و می بره به تماشای عمق زندگی ...
آه که من چقدر از کرکره های پایین کشیده مغازهها در اول صبح لذت می برم ...
کاش ادیسون برق را اختراع نمیکرد! آنوقت مردم که در تاریکی نمی تونستند کاری کنند، لابد می خوابیدند و می گذاشتند ما هم بخوابیم!
کاش ادیسون برق را اختراع نمی کرد ...