دانش آموز ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻌﻠم ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯼ می خواﻫﯽ چه کاره ﺷﻮﯼ؟ ﮔﻔﺘﻢ :ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﯿﺴﺖ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ :ﺗﻮ ﻧمی توﺍﻧﯽ ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﯿﺴﺖ ﺷﻮﯼ، ﺍﺯ ﻫﺮ 300 ﮐﻮﺩﮎ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﯿﺴﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ :"می خواهم ﺁﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ من ﺑﺎﺷﻢ". ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﻭ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ من هم خندیدم اما به طرز فکر آنها ...
رونالدو
در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست و چوب را روی شانه اش می گذاشت و آب را به خانه اش می برد.ازیکی از کوزه ها که کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت آب تراوش می کرد و بر زمین می ریخت.
کوزه سالم مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که نمی تواند وظیفه اش را به درستی انجام دهد.او یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد به او گفت : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای، فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "