در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

سیاه‌تر از سیاهی

دشمن هرگز توی بوقِ صادق‌بوقی پنهان نمی‌شود؛

دشمن هرگز در فنجان قهوه‌ی کافی‌شاپ‌ها حل نمی‌شود؛

دشمن هرگز به طُره‌ی گیسوان دختران شهر نمی‌آویزد؛

دشمن غبار است، غباری خاکستری که از آتشِ جهل بر می‌خیزد و خزنده و مخفی می‌نشیند روی قشر خاکستری مغز و سلول‌های مغز. از آن‌پس همه‌چیز را یا سیاه می‌بیند یا سفید؛

یا حق می‌بیند یا باطل؛

یا خودی می‌بیند یا غیرخودی؛

و آن چشم‌ها که خود را سفید و برحق و خودی می‌بیند، همه‌ی جهان را سیاه و باطل و غیرخودی خواهد دید؛

دشمن دقیقا همین نوع نگاه است.

داعش یعنی چه؟

یعنی همین! 

یعنی افراط‌گرایی و تندروی و [خود]برحق پنداری مطلق؛

و من که کارم این بود که هرروز مورچه را به خانه‌اش بر گردانم و چای را با طعم خدا بنوشم  و سلام کنم به پیامبری که از کنار خانه‌مان رد می‌شود، می‌دانستم که بالاتر از سیاهی هم رنگی هست: 

سیاه‌تر!

و این سیاه‌تر که  اکنون روی سیاهی را گرفته است، همان دودی است که از گور سیاه و سفید کردن جامعه بلند شد؛

و چاره آنجا بود که باید به جای حجاب‌بان، مهربان می‌گماشتید، عشقبان می‌گماشتید، زیبابان می‌گماشتید؛ 

نگماشتید و زشتی، زشت‌تر زایید؛ افراط، افراطی‌تر زایید، خشونت، خشم زایید؛

جامعه‌ی  بی‌مروّت و بی‌مدارا، همین می‌شود: داعش‌پرور؛

اما اینک دیگر داعش را نمی‌شود کشت؛

داعش آدم نیست که کشتنی باشد، ماجراست. تماشای معوج جهان است. خوانش اشتباهی دین است؛

جنون افسارگسیخته‌ی جزم و‌ جمود است؛

اینک نه اسلحه به‌کار می‌آید، نه چوبه‌ی دار؛

آن‌که خود را می‌کشد، کجا از مجازات مردن می‌هراسد؟!

اینک این ماییم که می‌توانیم به یاری‌تان بیایم!  

ما: 

یعنی شعر، یعنی قصه، یعنی هنر، یعنی عشق، یعنی زیبایی … 

در برابر این‌همه زشتی، در برابر این غبارِ نشسته بر سلول‌های منجمدِ مغز، این تعصبِ سیمانیِ جاگرفته در جمجمه‌ها؛

نه انتقام سخت، که التیامِ نرم، چاره‌گر است؛

این جامعه پرستار می‌خواهد نه منتقم؛

درد، درمان می‌خواهد، بیمار دوا می‌خواهد، زخم، مرهم می‌خواهد، شهر به شفا محتاج است؛

شستن و روبیدن و زدودن زهری که به جای خون در رگان کوچه و خیابان می‌گردد؛

نه به یک‌شب و یک‌روز، نه به این‌هفته و این‌ماه؛

که به سال‌ها و به سال‌ها و به سال‌ها…

که به دوران باید درمان شود …

اما افسوس شما تازه به دوران رسیده‌اید، درمان نمی‌دانید، دوا هم ندارید…

عرفان نظرآهاری  


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد