در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

زندگی ناب ..‌.


شناسنامه ات را بسوزان

تمدن را به یک سو بیفکن

و فرهنگ را به سویی دیگر!

واژه ها را پرتاب کن به دورترین نقطۀ ناشناخته ترین کهکشان دنیا !

کتاب ها را پاره کن 

تلفن همراهت را بینداز در قعر عمیق ترین دریاها

و آنگاه آزاد و رها 

پرواز کن تا سبزترین بهار

 تا انبوه ترین جنگل روی زمین 

 و در مقابل یک بوته بنفشه وحشی زانو بزن

نگاه کن !

به ریزترین غنچه‌ پنهان شده در لابلای برگ ها نگاه کن!

 ناب ترین جرعه های زندگی 

از درون گلبرگ های نهفته آن غنچه می جوشد ...

من از مصاحبت آفتاب می آیم ...

با نور چراغ قوه موبایل در حال عیب یابی دوربین مداربسته ساختمان بودیم 

پسر خردسال همسایه همراهش بود و انباری کمی تاریک.

 همسایه موبایل سنگین وزنش را به من داد و خواست نور را سمت دستگاه بگیرم تا او زوایای مختلف را بررسی کند؛ حدس مان این بود که ترانس سوخته. 

نگاه نگران پسرک که چشم در چشم من دوخته بود در تاریکی توجهم را به خود جلب کرد؛

وقتی با چهره پرسشگرم مواجه شد، ابتدا کمی تعلل کرد اما سرانجام با لحن ظریف و شیرینش گفت:

مواظب باش گوشی بابام از دستت نیفته، پات خیلی درد می گیره!!