در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

جبر یا اختیار؟

سرنوشت به آن معنا نیست که مسیر زندگی مان از پیش تعیین شده است، اینکه انسان تسلیم شود و بگوید چه کنم  “تقدیرم این بوده” نشانۀ جهالت است. تقدیر همۀ مسیرنیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما گردش ها و انتخاب راه های فرعی دست مسافر است، پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی ...


ملت عشق/ الیف شافاک


پی نوشت: این عبارت مرا یاد مثال جالبی  انداخت که نمی دانم  از کجا شنیدم: جبر(تقدیر) مثل لوله کشی  آب منطقه است و اختیار مثل انشعاب آب منازل. به این مفهوم که استفاده از این  انشعاب  و باز و بسته کردن شیرآب و همینطورمیزان آب مصرفی و نحوه استفاده از آن  در اختیار خود ما (صاحب منزل) است.

داشتن یا بودن؟!

ما  آدم ها به جای آنکه زندگی  و "بودن" را تجربه کنیم فقط در حال جمع کردن  و "داشتن " هستیم؛

ما به پدیده ها به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا آنها را پیش خودمان نگه داریم ؛ ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم؛

به جای آنکه از پول لذت ببریم، دنبال پس انداز کردن آن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم، سعی می کنیم با آنها مثل یک دارایی برخورد کنیم تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم، ایمان بیاورند ....

به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را ثبت  و تصاحب کنیم و....

شاید یک علت تمایل ما به داشتن و نگه داشتن، این باشد که مرتب دنبال ثبات می گردیم؛ می خواهیم همه چیز را در بهترین حالت آن حفظ کنیم، دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم، دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است،نو و سالم باقی بمانند...

در همه اینها ما دنبال " ثبات " و "قرار" هستیم، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج و نگرانی می شویم، نگرانی از اینکه ثبات در چیزهایی که به ما مربوط است، از بین برود ...

در حالی که در دنیا هیچ چیز ثبات و قرار ندارد، هیچ چیز همانطوری که هست باقی نمی ماند و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد می بریم.

اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می رسیم ...

 

 داشتن یا بودن/ اریک فروم


صدای نفس های خدا

در انحنای سبز جنگل

که نفس عطرآگین نسیم

آکنده از بوی یاس‌های وحشی بود

رویش جوانه‌ای ذهنم را شکفت

احساسم زیر باران تر شد

و طراوت ،آرام و سنگین بر روحم نشست

و روحم عریان شد

عریان و سبک

مثل پرنده‌ای اوج‌گرفته در دوردست آسمان،

روی دامن خورشید

روی توسن ابرهای سفید ...

و من به پرواز در آمدم

از سایه‌های کوچک غم‌زده

تا بی‌وزنی سیال آسمان

تا بیکران بیکران

و صدای نفس‌های خدا را شنیدم

و دست‌هایش که مهربان بود و گرم

روی شانه‌ام نشست

و من گریستم...

توانِ توبه‌کردن



تا به حال به تجربۀ توبه‌کردن و به مفهومِ توبه در ادیان فکر کرده‌اید؟ توبه یعنی لازم نیست بارِ گناهت را برای همیشه بر دوش بکشی و در دل هر تجربۀ تازه‌ای احساس بد بودن کنی. توبه یعنی می‌توانی از جایی از مسیر،  وقتی از کاری دست کشیدی، نگاه دیگری به خودت داشته باشی، خودت را لایق چیزهای متفاوتی ببینی و دوباره از نو آغاز کنی. توبه یعنی بازخریدِ خود برای ادامه دادن. توبه به فرد امکان می‌دهد در بندِ یک منِ خاص باقی نماند و من‌های متفاوتی را زندگی کند. توبه، نوعی پایان است؛ پایانی که به فرد فرصتِ امیدواری می‌دهد. در توبه‌کردن، تعهّدی می‌دهیم و این تعهد، باری را از روی دوشمان بر می‌دارد. تعهّد می‌دهیم که راه پیشین را نرویم و آن‌گاه، فرصتِ زمین گذاشتنِ احساس گناه را پیدا می‌کنیم. 


مفهومِ توبه، مفهوم کوچک و کم اهمیتی در حاشیه ادیان نیست. توبه مفهومی محوری است. ادیان می‌پذیرند که آدم‌ها ناگزیرند از گناه (احساس گناه). آن‌ها می‌پذیرند که هیچ کس نمی‌تواند همیشه خوب باشد یا خودش را خوب بداند. آن‌ها باور دارند که انسان نیاز به فرصتی برای کنار گذاشتن و متفاوت بودن دارد. پس باید راهی یافت برای بازیابی خود و ساختنِ دوباره. اینگونه است که مفهومِ توبه به میان می‌آید. توبه، گاهی با اعتراف و با همراهی کسی (کشیش، روان‌درمانگر یا دوست) تسهیل می‌شود و فرد با بازخریدِ خود از گناهان، رمقی تازه پیدا می‌کند. گاهی امّا توبه، تجربه‌ای تک‌نفره است و فرد باید خود به تنهایی از پسِ آن بر بیاید؛ کاری که همیشه آسان نیست.


توبه‌کردن (به معنایی که گفتم) نقش بسیار مهمی در حیاتِ روانی و معنوی ما (چه دیندارانه و چه غیردیندارانه) دارد و خوب است از خودمان بپرسیم از چه چیزهایی و چگونه می‌توان/باید توبه کرد. ما به توان و مهارتِ توبه‌کردن نیاز داریم. در غیر این صورت، بار احساس گناه زمین‌گیرمان می‌کند و فرصت‌ بودن‌های متفاوت را از ما می‌گیرد.


محمود مقدسی