در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

همه داران می‌پرن تو چاه. تو چرا نمی‌پری؟!

 وقتی بچه هستی، مدام از تو می‌پرسند: "حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟"

وقتی بزرگ می‌شی ماجرا فرق می‌کنه. بهت می‌گن: " آهای! همه داران می‌پرن تو چاه. تو چرا نمی‌پری؟!"

  ***

ما در زمینی قابل اشتعال زندگی می‌کنیم.

همیشه آتش هست. همیشه خانه‌ها از دست می‌روند و زندگی‌ها گم می‌شوند ولی هیچکس چمدانش را نمی‌بندد و به چراگاهی امن‌تر نمی‌رود. فقط اشک‌شان را پاک می‌کنند و مردگان‌شان را دفن می‌کنند و بچه‌های بیشتر می‌آورند و پایشان را در زمین محکم‌تر می‌کنند.

***

هیچ وقت نمی‌شنوید ورزشکاری در حادثه‌ای فجیع، حس بویایی‌اش را از دست بدهد.

اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان‌ها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده‌مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را.

درس من؟ من آزادی‌ام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم.

***

گاهی اوقات فکر می‌کنم که انسان، حیوانی است که برای زندگی خود به آب یا غذا نیاز ندارد. همین که شایعه‌ای برای نقل کردن و شنیدن داشته باشد برایش کافی است.

***

وقتی خیلی تلاش می‌کنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطره‌ی فراموش‌ناپذیر تبدیل می‌شود.

حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطره‌ی فراموش نشدنی دیگر هم ایجاد می‌شود.

***

بعضی وقت‌ها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد اما گاهی وقت‌ها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.

 

جزء از کل / استیو تولتز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد