در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

گاهی چه زود دیر می شود ...


دخترک  روستایی شانزده سال بیشتر نداشت که به خانه بخت رفت اما بخت از او روی برگرداند و جای خود را به بدبختی داد !
" سرطان " سراغش آمد و  قرعه بی رحمی عالم به نام او افتاد ... نخاعش درگیر و زمین گیر شد... شوهرش که دیگر توان نگهداری او را نداشت طلاقش داد و به خانه پدر بازش گرداند ...
تنها سرمایه پدر ، دو گاو  و چند گوسفند بود که آن را هم به چوب حراج زد... دخترش نیاز به بستری شدن در بیمارستان داشت اما او حتی هزینه رفتن به شهر را نداشت!
 هر چند دست های مهربان برای کمک و همدردی بسویش دراز شد ولی  اجل به دخترک مهلت نداد ...

گاهی چه زود دیر می شود ...

داستان  و عکس واقعی است ...


منبع


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد