در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

ابتذال یعنی شما درخت سیب بکارید، اما بلوط از آن برداشت کنید!

شاید اولین‌بار علی‌(ع )در دنیای اسلام بود که مفهومی جامعه‌شناختی به‌نام  ابتذال_دینی را ابداع کرد. او تعریفی ساده از ابتذال می‌داد؛

ابتذال یعنی شما درخت سیب بکارید، اما بلوط از آن برداشت کنید. به عبارت دیگر، یک پدیده، هنگامی که کارکرد اصلی خودش را از دست بدهد، و کارکردهای دیگری به‌دست آورد (حتی اگر کارکردهایی مفید باشند) دچار ابتذال شده است.

او برای فهم این مطلب به لباس‌های پشمی مثال می‌زند: وَلُبِسَ الاِْسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً (خطبه‌ی 107).

 لباس‌های پشمی قدیمی داخلشان از پوست گوسفند است که همانند پوست انسان لطافت دارد، و بیرونشان از پشم گوسفند است که زبر و خشن است، اما هم زیباست و هم مانع ورود سرما به بدن و خروج گرما از آن می‌شود.

حالا اگر این لباس را وارونه بپوشی، بخش خشن و زبر آن روی پوست می‌افتد. در این صورت باز هم لباس است؛ اما هم زشت است و هم موجب آزار و اذیت.

دین نیز به عنوان یک پدیده، کارکردهایی اصلی دارد، که اگر این کارکردها را تولید نکند، دچار ابتذال شده است؛ حتی اگر کارکردهای سودمند دیگری (مانند هویت اجتماعی) داشته باشد. در این‌صورت، اولاً جز پوسته‌ای ظاهری از آن نمی‌ماند، و ثانیاً زشت و خشن می‌شود.

اما کارکرد اصلی دین چیست؟

من از نهج‌البلاغه پنج‌چیز را می‌فهمم: توحید، عدالت، حقیقت‌گرایی، اخلاق، و عقلانیت؛ که همان اهداف بعثت پیامبرانند.

اول، آنها می‌آیند تا رنگ‌وبوی شرک و تمامی خدایان باطل را از آدمی بزدایند (از رسوم نیاکانی گرفته، تا فرهنگ رایج، پول، رابطه‌ی ارباب رعیتی، یا هر چیز دیگری که برساخته‌ی انسان و جامعه است، اما به‌تدریج بر انسان حاکم می‌شود).

دوم، در رابطه‌ی بین انسان‌ها عدالت ایجاد کنند؛ چراکه عدالت اساس همه چیز است. در حوزه‌ی اجتماعی، عدل از توحید هم مهم‌تر است؛ زیرا همان‌گونه که در روایات آمده است، یک نظام اجتماعی ممکن است با شرک دوام بیاورد، اما با ظلم و ناعدالتی هرگز  [المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ؛ گرچه در مورد سند این کلام مشهور تردیدهایی هست؛ اما دلالت آن با محتوای قرآن سازگار است].

عدالت و عدل، #مهم‌ترین ارزش در جامعه است: «بالعدل قامت السّموات والارض»؛ آسمان و زمین به عدالت وابسته است؛ نظام اجتماعی هم به عدالت وابسته است. اگر عدالت نباشد، هیچ چیز در جامعه نیست. عدالت که نباشد، امنیت هم در خدمت طبقه مرفّه و برخوردار و سوءاستفاده‌چی است. اگر عدالت نباشد، همه‌ی خیرات به یک طرف می‌رود (رهبری/ 1377).

سوم؛ علی را می‌توان از حقیقت‌گرایان بزرگ تاریخ نامید. هیچ‌چیز برای او باارزش‌تر از حقیقت نیست. برای همین می‌گفت با من چون چاپلوسان سخن نگویید. من را نقد کنید. من خود را بالاتر از آن نمى‌دانم که اشتباه کنم و از خطا در کارهایم ایمن نیستم (خطبه 216). او حتی به مخالفان سیاسی خشمگینش نیز فرصت ابراز نظر می‌داد (جاذبه و دافعه ی مطهری را بنگرید)

هیچ مصلحتی جای حقیقت را برایش نمی‌گرفت. می‌گفت حق مردم را حتی اگر مهریه‌ی زنان نزدیکترین و مقدس‌ترین یاران پیامبر هم شده باشد می‌ستانم. کسی نسبت به دیگری هیچ حق و امتیازی در رانتهای اطلاعاتی و منصبی و قدرت و ثروت و مدیریت و رفاه و غیره ندارد؛ حتی اگر فرزندانم حسن و حسین باشند یا برادرم عقیل. اگر به کاری امر می‌کنم ابتدا خودم و فرزندانم عمل می‌نمایم و بعد به دیگران توصیه می‌کنم. مدیریت و مسئولیت را تنها بار سنگین نوکری و ستاندن حق مظلومان می‌دانست و نه فرصتی برای چپاول و رشد خود و اطرافیانش. همو که در عمل، و نه شعار، نشان داد که حکومت و قدرت واقعاً به اندازه ی آب بینی بز برایش ارزش ندارد. 

 لذا همو که درب خیبر می‌کند و پشت پهلوانان را به زمین می‌زد، تنش از احساس ناامنی دخترک یهودی مرزنشین می‌لرزید. از فقر حاشیه‌نشینان صورتش را به آتش تنور می‌سپرد تا دگرباره مستی قدرت او را از ضعیفان و حاشیه‌نشینان غافل نکند. و وقتی کاردارش از ظلمی که بر شهروند تحت حاکمیتش رفته بود اظهار بی‌اطلاعی می‌کند با عتاب می‌گوید تو غلط می‌کنی که خبر نداری. تو را برای باخبری گذاشته‌ام، نه بی خبری. 

چهارم؛ او نیز چون استادش، هدف بعثت را تکامل اخلاق می‌شمرد، و دین بدون اخلاق را چون جسد بی‌جان می‌دانست.

پنجم، جالب‌تر آنکه همه‌ی این‌ها با رشد عقلانیت پدید می‌آیند؛ چراکه وقتی عقل شکوفا شود، نه خدایان دروغین را می‌پذیرد و نه ظلم و ناحقیقتی را. از این‌رو پیامبر ص می‌فرماید: خداوند متعال میان بندگان خود هیچ چیزى را باارزش‌تر از خردمندى تقسیم نکرده است (الکافی،   ج 1، ح 11).

علی‌ع وظیفه‌ی انبیا را در درجه‌ی اول اثاره‌ی «دفائن العقول»، یعنی پاک کردن گرد و غبار از گنجینه‌های عقلانیت انسان‌ و آشکار ساختن توانمندی‏های پنهان‌شده‌ی عقل‏ها می‌داند: یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (خطبه‌ی اول) ...

 دکتر محسن زندی/ روانشناس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد