من صدای فاصله ها را می شنوم، فاصله هایی که تاریکند و غرق ابهام. فاصله های آلوده به تزویر، فاصله های آمیخته با دروغ، فاصله ها ... فاصله ها ...
دلم فاصله هایی روشن می خواهد، روشن و زلال، مثل باران، مثل آینه، فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با حک شدن یک پل روی سطح صیقلی آن، به چشمۀ صداقت وصل می شوند، به زلال دریایی بیکران، آرمیده در آغوش آبی افق ...
فاصله هایی که با شنیدن یک هیچ کدر نمی شوند ...