در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

بدبختی هزار و یک شکل دارد، خوشبختی اما فقط یک شکل دارد: خرسندی!

می توان به سیبی خوشنود بود یا به بویدن  یک بوته بابونه یا به فراغتی و کتابی و‌ گوشه چمنی، یا  دلخوش بود به بوسیدن روی ماه خداوند که همه جا هست.

اگر خرسندی نیاموزی اگر خرسندی نَو‌َرزی، ناگزیر آزمند می شوی و اگر آزمند شوی دیگر هرگز خوشحال نخواهی بود؛ زیرا از پس هر چیزی چیز دیگری هست و از پس هر خوشبختی، خوشبختی دیگری و آزمند ناچار است که از چیزی به چیزی و از آزی به آزی همواره بکوشد و بجوشد تا به خوشبختی برسد اما رسیدنی در کار نیست.

همیشه چیزی کم است. همیشه جای چیزی خالی است. همیشه فقدانی هست و نقصانی.  بودها همیشه اندکند و‌ نبودها فراوان. همیشه نیازی ما را می آزارد و‌ همیشه نبودی  ما را می رنجاند.

حسرت، موریانه ای است که استخوان های آدم را می خورد و افسوس آهی است که در شُش های زندگی خفقان می دمد.

قناعت، قدرت است و بسندگی، شادمانی ست.

کوه ها قدرتِ قناعت دارند و گنجشکان شادیِ بسندگی.

کوه ها از همه جهان،  به زمین زیر پا و آسمان بالای سرشان قناعت می کنند و گنجشکان به دانه ای و شاخه ای و قطره آبی ...

انسان اما به هیچ چیز...

 

عرفان_نظرآهاری

نظرات 2 + ارسال نظر
0 یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 ساعت 11:43

گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور

زهرا شنبه 13 اردیبهشت 1399 ساعت 12:23 https://farzandenakhaste.blogsky.com/

خیلی عالی بوددددددددد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد