در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

من روز مبادایت را خبر کن

من همیشه برای زندگی دو نفر بودم، دو نفر که همیشه هوای هم را داشتند.

و اگر یکی از این دو نفر می افتاد، آن دیگری بلندش می کرد؛ و اگر یکی از آن دو نفر می گریست، آن دیگری لبخندش می آورد. اگر یکی از آن دو نفر بی حوصله بود و دلتنگ بود و غمگین بود و ناامید بود، آن دیگری حتما‌ً حوصله داشت و دلخوش بود و غم نداشت و امیدوار بود.

من آن دیگری ام را از کجا آورده ام؟ نمی دانم.

در شناسنامه ام نامی از او نیست و جز من هیچکس او را نمی شناسد. اما هست .

هر آدمی برای بودن، برای هستن، برای زندگی به دو «من » محتاج است؛ منی برای هر روز و منی برای روزهای مبادا.

منی که دل به دلش بدهد، منی که رو به رویش بنشیند، منی که پشت گرمش کند، منی که دستش را بگیرد و منی که پا به پایش بیاید...

 

باید بروم، آن من دیگرم صدایم می کند.

 

عرفان_نظرآهاری

نظرات 1 + ارسال نظر
بلاگر چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 ساعت 11:58 http://tosan35.blogsky.com

از دید من این من ها ، یکی احساس شماست و دیگری منطق ، براتون پیش آمده که یه تصمیم بر مبنی حس بگیرید و یک نیروی دیگه توی وجودتان آن را نهی کند ؟ آن منطق شماست ، البته معمولا در اینگونه موارد احساس شما دست به توجیه میزنه و یه جوری میخواد منطق را راضی کنه ، اگر زور منطق نرسه و صرفا با حستون تصمیم بگیرید خیلی زیباست ولی مطمئن باشید کوتاه مدت است و ماندگاری ندارد ، تعادل منطق و حس و حرکت در خط میانه ، بهترین راه برای آرامش در زندگیه.

این مطلب از بانوی هنرمند خانم عرفان نظر آهاری است.
متن ها و شعرهای من آنهائیست که بدون ذکر نام و منبع، در این وبلاگ می آید.
اما در مورد مطلب پست، من گمان نمی کنم آن دو وجه وجود که همیشه هوای هم را دارند احساس و منطق باشند. این دو معمولا با هم دشمنی ندارند؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد