در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

برای بچّه‌ها به جای تبلت بیلچه بخرید !!

 یادگیری کودکان وقتی به بهترین شکل اتفاق می‌افتد که با بدن خود درگیر جهان خارج شوند.
  «یادگیری شخصی» شیوه‌ای از آموزش است که این روزها بین طرفداران تکنولوژی محبوبیت زیادی دارد. آن‌ها می‌گویند برای بچه‌ها رایانه‌ای شخصی تهیه کنید و رهایشان کنید در اینترنت تا هر چه خودشان می‌‌خواهند و هر طور که خودشان دوست دارند بیاموزند. اما پشت این شیوۀ آموزش خطای فلسفی بزرگی نهفته است: اینکه همه‌چیز را می‌شود با چشم آموخت. در حالی که مرلوپونتی به ما آموخته است ما نه‌فقط با چشم، بلکه با تمام بدنمان می‌آموزیم.

نیکولاس تامپیو : در مزرعه‌ای که برای آخر هفته به آنجا رفته‌ایم، خروس می‌خواند و خانوادۀ من با صدایش بیدار می‌شوند. هوا بسیار پرطراوت است و ستارگان پیش از برآمدن خورشید از پشت تپه در آسمان سوسو می‌زنند. به انبار علوفه می‌رویم که در آن اسب‌ها، گاوها، مرغ‌ها، خوک‌ها، سگ‌ها و گربه‌ها انتظارمان را می‌کشند. سطل‌های آب را می‌شوییم و دوباره پر می‌کنیم و به گاوها و اسب‌ها کاه و یونجه می‌دهیم. بچه‌ها برای صبحانه تخم‌مرغ جمع می‌کنند.
 باد با خود بوی بهار و پایان زمستان را می‌آورد. وقتی از چاله‌های آب رد می‌شویم گِل به چکمه‌هایمان می‌چسبد. وقتی وارد طویله می‌شویم خوک‌ها به ما می‌خورند... حسِ در دست گرفتن بیل، لرزشی که با صدای خرخر خوک‌ها ایجاد می‌شود، مزۀ تخم‌مرغ تازه، و هم صحبتی با کشاورزان ...

 به عنوان یک پدر، برای من کاملاً بدیهی است که کودکان وقتی با کل بدنشان درگیر تجربه‌ای معنادار می‌شوند بسیار بهتر یاد می‌گیرند تا وقتی که پشت کامپیوتر می‌نشینند. اگر در این شک دارید، به واکنش کودکان وقتی فعالیتی را روی صفحه‌ نمایش می‌بینند و وقتی خودشان آن را انجام می‌دهند دقت کنید. وقتی خودشان سوار اسب می‌شوند خیلی بیشتر درگیر می‌شوند تا وقتی که ویدئویی دربارۀ اسب‌سواری می‌بینند، همین طور وقتی با کل بدنشان ورزش می‌کنند در مقایسه با وقتی که نسخۀ شبیه‌سازی‌شدۀ آن ورزش را در یک بازی آنلاین انجام می‌دهند...

 هر چه کودکان وقت بیشتری را پشت کامپیوتر سپری کنند، وقت کمتری برای گردش علمی، ساختن کاردستی، مسابقه دادن، در دست گرفتن کتاب، یا صحبت کردن با آموزگار و دوستان خود خواهند داشت. در قرن بیست‌ویکم، مدارس اتفاقاً نباید خیلی روزآمد باشند و بیشتر وقت کودکان را پشت کامپیوترها بگذرانند. در عوض، مدارس باید برای کودکان تجربه‌هایی غنی فراهم آورند که کل بدن آن‌ها را درگیر خود کند ... 

طرفداران یادگیری شخصی به مزایای پشت کامپیوتر نشستنِ بچه‌ها در بخش عمده‌ای از زمانِ مدرسه‌شان اشاره می‌کنند، از جمله این که دانش‌آموزان با سرعت متناسب با خودشان به سمت اهداف آموزشی حرکت می‌کنند. ولی، از یک منظر پدیدارشناختی، روشن نیست که چرا دانش‌آموزان باید بخواهند که مدت زیادی را در این وضعیت باشند در حالی که این کار با زندگی عادی و گوشت‌وپوست‌دار آن‌ها بسیار فاصله دارد. آموزگاران و والدین باید از مشوق‌هایی استفاده کنند، تهدید کنند و حتی از دارو استفاده کنند تا کودکان مدت‌های طولانی حاضر بشوند پشت کامپیوتر بنشینند، و این در حالی است که خودشان می‌خواهند بدوند، بازی کنند، نقاشی بکشند، غذا بخورند، ترانه بخوانند، مسابقه بدهند و بخندند. شفاف بگویم، طرفداران یادگیری مبتنی بر صفحه‌نمایش انگار گاهی یادشان می‌رود که کودکان در واقع حیوانات جوانی هستند که می‌خواهند در جهان حرکت کنند، نه این که فقط آن را از دور تماشا کنند.

  در مزرعه، کودکان من از حضور کنار حیوانات، درختان، مراتع، جویبارها، ستارگان و دیگر اشیای مادی چیزهایی یاد می‌گیرند. در این شرایط همه چیز بسیار واقعی‌تر و بی‌واسطه‌تر است تا وقتی که همین چیزها با وساطت یک صفحه‌نمایش تجربه می‌شوند. البته این تجربه به سبب رابطۀ خوبی که ما با میزبانانمان ساختیم این قدر عمق پیدا کرد. وقتی بچه‌های من می‌خواستند سوار اسب بشوند کشاورزان مزرعه آن‌ها را کمک می‌کردند و وقتی می‌خواستند به بچه‌ها توضیح بدهند که چطور گوسفندها را از این آغل به آغل کناری ببرند مستقیم در چشم بچه‌ها نگاه می‌کردند. در گرگ‌ومیش هوای پیش از شام بچه‌های ما با بچه‌های آنها کنار جویبارها بازی می‌کردند و لذت می‌بردند. وقتی سوار ماشین شدیم که از مزرعه به سمت شهر بیاییم، چشمان پسر کوچکم پر از اشک شده بود؛ نمی‌خواست دوست‌های تازه‌اش را ترک کند.

از نظر طرفدارانی مانند بتسی دواس، آموزش مبتنی بر کامپیوتر دانش‌آموزان را توانا می‌سازد تا با استقلال و با سرعت خودشان کار کنند، در خانه و نه در آن مدارس دولتی خشک و بی‌روح. اما، بنا به تجربه‌ای که در مزرعه داشتم، به شما می‌گویم این خودش یکی از مشکلات یادگیری از روی صفحه‌نمایش است: کودکان فرصت پیدا نمی‌کنند روابط انسانی ایجاد کنند، روابطی که برای داشتن یک تجربۀ آموزشی رضایت‌بخش بسیار حیاتی هستند.

مارکوس هولمز در کتاب مهم خود با عنوان دیپلماسی رو‌ در‌ رو: عصب‌شناسی اجتماعی و روابط بین‌الملل(۲۰۱۸)، از علمی سخن می‌گوید که این برداشت شهودی را تأیید می‌کند. هولمز با بهره‌گیری از پژوهش‌هایی در فلسفۀ ذهن، علوم شناختی و عصب‌شناسی اجتماعی می‌گوید برای ایجاد اعتماد و همدلی در میان انسان‌ها حضور جسمانی آنها در کنار هم ضروری است. گرچه پژوهش او به این پرسش اختصاص دارد که چرا دیپلمات‌ها در مباحث مهم بر داشتن ملاقات رو‌ د‌ر رو اصرار دارند، اثر او این را هم توضیح می‌دهد که چرا مردم دیدار حضوری را رضایت‌بخش‌تر از ارتباط از طریق صفحه‌نمایش می‌دانند...

برقرار کردن رابطۀ شخصی به آدم‌ها امکان می‌دهد تا «تغییرات ظریف در چهرۀ طرف مقابل را متوجه شوند» و صداقت و صمیمیت او را تشخیص دهند. عصب‌شناسی نشان می‌دهد که انسان‌ها در خواندن ذهن یکدیگر بسیار ماهرند. مردم اغلب همدیگر را فریب می‌دهند، اما مواجهۀ رو‌ ‌در ‌رو در پی بردن به فریبکاری طرف مقابل بسیار مفید است. در بازی‌های آنلاین میزان اعتماد متقابل افراد بسیار کمتر از بازی‌های واقعی است. به همین ترتیب، میزان سازگاری و «جفت‌شدگی» افراد هنگامی که رو در روی هم قرار دارند نیز بیشتر است: «ساده بگویم، تعامل رو‌ در ‌رو سازوکاری بی‌رقیب برای فهم نیات دیگران است»...

 

آن رفت‌وبرگشت‌های عاطفی‌ای که در مزرعه وجود دارد، همگام شدن با آن ضرباهنگ و ایجاد پیوند با افراد دیگر نمی‌توانند پشت صفحه‌نمایش ایجاد شوند. آموزگاران باید در نظر داشته باشند که چطور می‌توانند چنین فرصت‌هایی را برای تعداد بیشتری از دانش‌آموزان فراهم آورند، از جمله آنانی که والدینشان وقت یا بودجۀ کافی ندارند که خودشان به چنین سفرهایی بروند...

 گزارش «حقوق کودکان در عصر دیجیتال» (۲۰۱۴)  شرح می‌دهد که کودکان از صرف وقت در رسانه‌های دیجیتال در واقع چه منافعی می‌برند. کودکان می‌توانند به اطلاعات دسترسی پیدا کنند، خدماتی که می‌خواهند زودتر به دستشان می‌رسد، خودشان را باسیاست و هنرمند عرضه می‌کنند، تفریح می‌کنند، و دوستی‌هایی با افراد دیگر در سرتاسر جهان می‌سازند. گزارش بر خطرات رسانه‌های دیجیتال صحه می‌گذارد، از جمله این که کودکان در معرض تصاویر خشن و پورنوگرافی قرار می‌گیرند، ممکن است در استفاده از این وسایل افراط کنند، و مسائل حریم شخصی نیز در میان است. اما همچنین گفته می‌شود که بر «روایت مخاطرات» بیش از حد تأکید شده است. اگر کودکان و مراقبت‌کنندگان از آنان مسئولیت‌پذیر باشند، آنگاه به احتمال زیاد از منافع دسترسی آنلاین بهره‌مند خواهند شد.

با این حال، در مؤخره‌ای توجه‌برانگیز، این گزارش حرف‌های کودکان را از سرتاسر جهان در پاسخ به این پرسش آورده است که اگر رسانه‌های دیجیتال نبودند چه اتفاقی می‌افتاد؟ بعضی از پاسخ‌ها از نوجوانانی از کشورهای مختلف بدین قرار است: «وقت بیشتری را بیرون سپری می‌کردم، به جای تلویزیون دیدن یا گوشی همراهم یا هر چیزی، کارهای مفیدتری برای انجام دادن پیدا می‌کردم» (استرالیا). «اگر هیچ رسانۀ دیجیتالی نداشتم، احتمالاً کتاب داستان می‌خواندم» (تایلند). «مشکلی ایجاد نمی‌کرد. بالاخره سیم ما که به رسانه‌های دیجیتال وصل نیست. رسانه‌های دیجیتال ما را کنترل نمی‌کنند» (ترکیه). «افراد می‌توانند با اعتماد به نفس بیشتری با دیگران چهره به چهره و نه از طریق اینترنت صحبت کنند، در واقع می‌توانند با آن‌ها گفتگو داشته باشند» (استرالیا). «افراد یاد می‌گیرند که با چیزهای دیگر زندگی را سپری کنند، از راه‌های دیگر بهره ببرند» (برزیل). «اولش عادت کردن به آن سخت است، اما چون هیچ کس آن را ندارد، همه به شرایط جدید عادت می‌کنند. بهتر هم می‌شود، چون همه می‌توانند بیشتر حرف بزنند، برای دوستی‌هایشان بیشتر کار کنند» (استرالیا)...
 کودکان در حال از دست دادن فرصت تجربۀ جهان با تمام غنای آن هستند. تمامیت یک مزرعه بسیار فراتر از آن چیزی است که پیکسل‌ها و اسپیکرها می‌توانند منتقل کنند. صفحات نمایش چشمۀ زندگانی بسیاری از تجربه‌های آموزشی را خشکانده‌اند، تجربه‌هایی که با گوشت و پوست خیلی بهتر به دست می‌آیند. این خیزش به سمت یادگیری مبتنی بر صفحه نمایش تنها در صورتی ناگزیر خواهد شد که آدمیان برای متوقف ساختنش هیچ اقدامی نکنند. پس بیایید آن را متوقف کنیم.


«Look up from your screen»  / نیکولاس تامپیو

•• نیکولاس تامپیو (Nicholas Tampio) دانشیار علوم سیاسی دانشگاه فوردهام نیویورک است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد