در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

آبروی عاشقی

عشق‌هایِ در یک نگاهِ شورانگیز، عشق‌های به وصل نرسیده‌ی پرسوز و گداز، عاشقان عجیب و غریب، هجران و فراق‌های طولانی، موانع و رهزنان عاشقی و ... . ادبیات عاشقانه پُر است از این روایت‌های پر تب و تابِ اغلب به وصل نرسیده. در اکثر آن‌ها معلوم نیست که اگر عاشق و معشوق به هم می‌رسیدند، چه می‌شد. انگار کسی کاری به عشق‌های به‌ وصل رسیده و ادامه‌ی ماجرای عاشقی ندارد.

 در جهانِ قدیم، حق با همین ادبیات عاشقانه بود. عشق و ازدواج، اغلب دو چیز بودند. ازدواج عمدتاً قراردادی اجتماعی بود برای فرزندآوری و مناسباتِ میان خانواده‌ها، و عشق چیزی بود ورای ازدواج و خانواده. برای همین، خیلی وقت‌ها عشق، نیمه‌کاره، سرگشته و پُر آبِ چشم باقی می‌ماند. 

اما در جهان جدید، عشق و ازدواج به هم نزدیک‌تر می‌شوند و ایده‌ی ازدواجِ عاشقانه به میان می‌آید. حالا دیگر وصل ممکن‌تر است و ادامه داستانِ عاشقی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. نقدِ عشق رمانتیک، محصولِ چنین دورانی است. پیش‌تر، نیازی به نقدِ روایت‌های عاشقانه نبود؛ عشق هرچه مجنون‌وارتر و پرمخاطره‌تر، شورانگیزتر. کسی چندان به بعدش کاری نداشت.

 اما امروز، عشقِ مجنون‌وار برای خیلی‌ها یعنی جدایی دردناکِ ناشی از ازدواجی نادرست.  اینجا است که آسیب‌شناسیِ عاشقی ضرورت پیدا می‌کند. وقتی که پای وصل و  زندگیِ دو آدم متفاوت در میان است، باید از این پرسید که عشق در عمل و استمرار چه مختصاتی پیدا می‌کند. 

نقّادی عشق رمانتیک را باید جدی‌تر گرفت. آدم‌های واقعی، قهرمان‌ افسانه‌های عاشقانه نیستند‌. آن‌ها وقتی این قصه‌ها را باور می‌کنند، ویرانه‌‌هایی از احساس و عاطفه برجا می‌گذارند. آن‌وقت آنچه تباه می‌شود، آبروی عاشقی است و عمرِ آدمی.


محمود مقدسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد