در رهگذار باد
در رهگذار باد

در رهگذار باد

از سرکه تا شراب، راهی نیست!

یکی از شهرداران سابق تهران(در دهۀ هفتاد) در مصاحبه‌ای می‌گوید: وقتی شهردار تهران شدم، گمان می‌کردم که وظیفۀ من «شهرداری» است؛ اما پس از چند هفته فهمیدم که وظیفۀ من «شهرداری‌داری» است؛ چون خود شهرداری تهران به قدری مسئله و پرسنل و مشکل دارد که حل آنها رمقی برای شهردار باقی نمی‌گذارد تا به مسائل شهری هم برسد.

 این سخن جناب شهردار سابق، خالی از طنز و مبالغه نیست؛ اما به‌واقع بسیاری از مسائل ما کم‌وبیش همین‌گونه است. مثلا شغل ما، گاهی همۀ انرژی و شادابی ما را می‌گیرد؛ در حالی که شغل برای زندگی است، نه زندگی برای شغل. به قول سعدی: خوردن برای زیستن است، نه زیستن برای خوردن.

دین و دینداری هم دچار همین آسیب شده است. دین برای این بود که به زیست معنوی یا خاکی انسان رونق بدهد؛ نه اینکه مسئله‌ای بر مسائل لاینحل بشری بیفزاید. قرار بود دین به داد ما برسد و گره از کار فروبستۀ ما بگشاید، نه اینکه خود معادله‌ای سخت و پیچیده شود.

دین، نه برای آن بود که ما «درد دین» داشته باشیم؛ برای آن بود که دردی از ما دوا کند.‌ به قول مولوی، آب، آب است اگر بتواند آتش را فرونشاند؛ نه آنکه همچون نفت، آتش را مدد رساند: «آب، آتش را مدد شد همچو نفت!» دین، دین است اگر باری از دوش انسان بردارد، نه آنکه باری بر گردۀ او بگذارد؛ یار شاطر باشد، نه بار خاطر. این همه نزاع و اختلاف و جدال در دین و در میان دینداران، نشانۀ چیست؟ آیا دینی که پیامبر(ص) عرضه کرد، پیچیده و تفرقه‌انگیز و دشمن‌ساز بود؟ قرآن کریم می‌گوید: «یه یاد آرید که شما [پیش از بعثت] دشمنان یک‌دیگر بودید و خدا دل‌های شما را به هم نزدیک، و برادری را جانشین دشمنی کرد.»(سورۀ آل عمران، آیۀ 103) چه نسبتی است میان دین محمد(ص) که توانست از بت‌پرستان مکه و مدینه، خداپرستانی همدل و همراه بسازد، با دین ما که مسلمانان را نیز هزار فرقه کرده و به جان هم انداخته است؟

از همین‌جا می‌توان فهمید که آنچه باعث شقاق و دشمنی و دوری انسان‌ها از یک‌دیگر است، دین نیست؛ حتی اگر صدها استدلال و گزارۀ دینی پشتیبان آن باشد. اگر دین، آن است که اعراب جاهلی را از برادرکشی، خون‌ریزی، ظلم، اضطراب، غارت‌گری، پراکندگی و جنگ‌طلبی نجات داد(نهج البلاغه، خطبه 91 و 94)، آنچه در میان ما است، کفر و شرک و بی‌دینی است، نه دین؛ اگرچه میان آن دو، هزاران مانندگی و شباهت ظاهری باشد. آنان که سرکه انداخته‌اند، می‌دانند که از سرکۀ حلال تا شراب حرام راهی نیست. حافظ نیز هشدار داده است که «ره از صومعه تا دیر مغان این‌همه نیست.»

✍️ مرحوم رضا بابائی

نظرات 1 + ارسال نظر
ن چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 19:02

مسأله، نوع منش و رویکردِ بنیادینِ افراد است در مواجهه با هر موضوعی (از جمله دین).
اصولاً هر امری، استعدادِ استفاده‌ی خوب و بد دارد؛ تا نگرش و جهت‌گیریِ استفاده‌کننده چه باشد: حسن استفاده یا سوء استفاده...

مسأله‌ی اساسی، نیک‌سیرتی، پاکدلی و «سودای سربالا» داشتن است:

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها
در نلغزی و رسی در منتها

زانک از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد